أنارستان

أنارستان
بایگانی

۴۶ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است


منتظر ماشین بودم
این مسیر کلینیک تا خونه معمولا تاکسی رد نمیشه
و غالبا با ماشین های عبوری میام
امروز یه ماشین توقف کرد
درب عقب رو که باز کردم با کپه ایی از خرت و پرت و زباله مواجه شدم
راننده برگشت یه نگاه انداخت 
بعدم با قیافه قرمز شروع کرد به عذرخواهی
خرت و پرتا رو سریع جمع کرد و گذاشت صندلی جلو
از بین وسایلش یه چماق بیرون افتاد
با تعجب به قیافه راننده نگاه کردم
اونم شرمنده لبخندی زد
از فرط استیصال خنده م گرفت، گفتم آقا سالم میرسیم دیگه؟
خندید و گفت بله خواهرم بفرمایید
با بسم الله
سوار شدم
شیشه جلو رو با پلاستیک مخصوصی پوشونده بود، نفهمیدم برای جلوگیری از ریختن شیشه ترک خورده بود یا چیزی که من سردرنمیاوردم ..
روی صندلی عقب کنار دستمم هم یه تیغ یافت کردم که اروم هول دادم اون طرف،

همه چیز ماشین تصویر گویایی از نوستالژی فیلم سکوت بره ها بود.

در حال دست و پنجه نرم کردن با سرفه هایی که توی ریه حبس میکردم بخاطر بوی غلیظ سیگار (یا چیزای دیگه احتمالا) به آخرین حرکت مرحوم در زندگی فکر میکردم و خنده م گرفته بود..

الان میمردی دوتا خیابون رو پیاده گز میکردی؟!
صدای درون کله: کاریه که شده، ساکت باش و وانمود کن عین خیالتم نیست..

دو دقیقه بعد، سر کوچه که وایساد
اسکناس کرایه رو گرفتم سمتش
قبول نکرد
هر چقدر اصرار کردم نگرفت


گفت شما خواهر مایی بفرمایید...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۱ ، ۱۶:۰۹
أنارستان

 

در روزگاران گذشته، مردی ادعای عرفان و داشتن چشم باطن میکرد. روزی سر نماز داد زد و چندباری چخه گفت..

بعد از نماز افراد دورش جمع شدند علت پرسیدند که جناب چرا سرنماز چخه گفتی؟(ظاهرا پیش نمازم بوده)

مرد هم با کلی تواضع اظهار میکنه که سرنماز خیلی ناگهانی سیمم وصل شد و خودم رو اطراف کعبه دیدم سگی قصد ورود به زمین مقدس رو داشت، منم چخه گفتم که وارد نشه و ...

از اینجای داستان آمار مریدای شیخ قصه ی ما به طرز شگفت انگیزی بالارفته به زبان امروزی تیک آبی ردیف!

مدتی از محبوبیت و معروفیت عارف واصل سگ چخه کن گذشت. روزی همسر یکی از مریدان شیخ به شوی محترمش گفت که این دریای معرفت رو به منزل دعوت کن تا ما هم از برکات وجودش بهره ایی ببریم. 

 

همسر مرید برای شب نشینی پلوی خوشمزه ایی تدارک دید. وقتی سفره رو چید به شوهرش گفت مهمان ها رو به سوی سفره فراخوان!

آقایان محترم هم به همراه مرادشون به سوی سفره خوشحال و خندان روان شده و هر کس در جای خود نشست. برای شیخ در بالای سفره جایگاهی تعبیه شده بود. شیخ قصه هم با  تواضعی که از قدوم مبارکش میچکید رفت اون بالا نشست.

 

میزبان بسم الله گفت و دوستان شروع به خوردن کردند.

 

جلوی هر مهمان دیس برنجی بود و مرغی بریان روی برنج، دیس شیخ عارف اما خالی از مرغ و مملو از برنج بود...

 

شیخ تاملی کرد و زیر چشمی نگاهی به اطراف انداخت. هر کس مشغول کار خود بود. لقمه های پر گوشت و برنج دونه دونه به حلق مریدان سرازیر میشد و در این سمت، شیخ بزاق خودش رو قورت میداد و لحظه به لحظه بر عصبانیتش افزوده میشد..

شیخ اونقدر دست به غذا نزد که مریدان دونه به دونه با سقلمه و نیشگون به همدیگه فهموندن که برادر دست نگاه دار اوضاع قاراشمیشه...

همه سر در گریبان از این اظهار بی ادبی یک چشم به سفره و زیر چشم به دهان مبارک شیخ که چگونه صحبت می آغازد...شیخ گلویی صاف کرد تا عرض تواضعی دگر نماید.

 

زن خانه که از آن سوی پرده حواسش جمع بود فرصت نطق داده و نداده صدا زد که شیخ اعظم، بزرگ عرصه عرفان چطور شده که سگ رو در بیت الله الحرام در حین نماز دیدن، اما مرغ زیر برنجشون رو نه؟!.....

 

فوقع ما وقع و پایان باز و این حرفا ..

و اما نتیجه گیری آپدیت شده از داستان:

حکایت شیخ داستان ما وضع حال دوستانی است که ضرب و جرح در کف خیابون ها رو ندیدن، بیحرمتی ها و شاخ و شونه کشیدن ها رو...فیلم های جنایات از داعش بدتران رو پشت گوش انداختن اما این روزها از بطن زندان ها و شکنجه ها با ریز جزئیات خبر دارن. خلاصه اینکه شیوخ محترم اگر شریک دزد و رفیق قافله نیستی پس به خودآااا

اگر هم هستی که خاموش باش و مرغ زیر برنجت رو میل بفرما.

 

 

..............................................................

پ.ن: اصل داستان در فضای نت موجوده، اینجا کمی دستکاری شده.

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۱ ، ۱۳:۱۱
أنارستان

 

 

فقط ی درمانگر که توی اتاقش بچه ها دائم در حال خرابکاری ان، میتونه بیشتر از خادم های حرم به انواع و اقسام روش های طهارت با آب قلیل اونم بدون امکانات آگاه باشه...

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۱ ، ۱۱:۳۱
أنارستان

 

داشتم پایین چادر مامان رو اندازه میکردم. بعد از سانت زدن و برش، رفتم سر وقت چرخ خیاطی.

 

سوزن رو نخ کردم و شروع به دوخت زیگزاگی پارچه برش خورده برای جلوگیری از ریش ریش شدن.

 

تا وسطای هلال پایین چادر رسیدم که نخ پاره شد، 

سر نخ رو کمی تر کردم و آماده برای فروکردن در سوزن، نمیدونم پام در واکنش به کدوم فکر درهم پدال رو فشار داد و ...مادرجاااان

 

اولین عکس العملم چی بود؟

اولین واکنش بدن در مقابل درد چیه؟

 رفلکس! حتی قبل از رسیدن پیام به مغز، نخاع وارد عمل میشه...

واضحه دستمو عقب کشیدم.............!

 

اما انگشتی که سوزن از یکطرفش وارد شده و از اون طرف خارج که نمیتونه عقب کشیده بشه ...

شبیه پای گوسفندای سربریده شده که به قلاب قصاب گیر میکنه

همونجور متصل موندم

 

واکنش دومم چی بود؟ 

فاجعه تر از واکنش اول

فشار دادن پدال برای خروج سوزن...

اما حرکت سوزن چرخ با پدال برقی خیلی سریعه

نتیجه چی شد؟

چندبار خارج و وارد شدن نصفه نیمه به جای زخم قبلی...

 

بعد از این دوتا واکنش تازه پیام به قسمت ارادی مغز رسید و خیلی آهسته اهرم دستی رو چرخوندم و مرغ از قفس رها شد

 

 

...........................................

پ.ن: حال انگشت مبارک مساعده و مشکل خاصی نیست. فقط از سوراخ ایجاد شده میتونم برای پیرسینگ استفاده کنم.

 

پ.ن ۲: میدونم! تعداد عکس العمل های فاجعه آفرینم در این یکی دو ماه داره زیاد میشه

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۱ ، ۲۳:۴۹
أنارستان

 

یکی نام ریگی را به قعر زمین برد

آن یکی به بلندای آسمان...

 

 

 

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۱ ، ۱۵:۱۵
أنارستان

 

 

 

      

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۰۱ ، ۱۶:۵۳
أنارستان

از عجایب روزگار ما اینه کسانی که تا دیروز حرف از عدم التزام به پوشش میزدن و ناسزاهاشون حتی در شبکه های خارجی هم بوق میخورد..

این روزها در حال تدریس اصول فقه و دروس خارج هستن...

احتمالا این ها تتمه ی همون جماعتی ان که ایام رمضان عکس ناهار خوردنشون رو منتشر میکردن و دم عید فطر هر کدوم سر پشت بام منزل ستاد استهلال میزدن...

 

آن زمان درد چه بود؟

 

................................................................

 

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ‌  وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ‌ الْقَوْلِ‌ 

 

 

آیا کسانى که در دلهایشان بیمارى است گمان کردند خدا کینه‌هایشان را آشکار نمى‌کند؟! و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مى‌دهیم تا آنان را با قیافه‌هایشان بشناسى، هر چند آنها را از طرز سخنانشان خواهى شناخت.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۰۱ ، ۱۴:۵۹
أنارستان

 

ازم میپرسه به اعدام معترضی؟!

میگم بله..

با تعجب میگه واقعا؟؟؟

میگم آره دیگه

میپرسه چرا؟

میگم بنظرم ذره ذره کشتن یک آدم بیگناه جرمش خیلی سنگین تر از یک اعدام معمولیه...

 

 

 

۱۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۱۸ آذر ۰۱ ، ۱۷:۴۴
أنارستان

 

 

 

اَصْبَحْتُ وَاللهِ عائِفَةً لِدُنْیاکُنّ

قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ

لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ عَجَمْتُهُمْ

وَ شَنَأتُهُمْ بَعْدَ اَنْ سَبَرْتُهُمْ

 

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۲۰:۰۸
أنارستان

 

امروز بیصبرانه منتظر انتشار ویدیوهای غش روز دانشجوام..

حتما براتون سوال پیش اومد که ویدیو غش روز دانشجو چیه؟!

از قدیم الایام رسم بود که در مراسم روز دانشجو وقتی مخالفین به جایی نمیرسیدن خودشون رو به غش میزدن که جلسه رو تحت الشعاع قرار بدن ...

 

 

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۱۲:۱۲
أنارستان