أنارستان

أنارستان
بایگانی

۲۰ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

دو شب پیش بود یا سه، دقیق یادم نیست. یکی از دوستان تازه عروس افطار دعوتمان کرد. آنقدر فضای خانه و میزبان دلنشین و لطیف بود که سبکی این دیدار تا مدت ها گوشه ی قلبم نور میدهد..

 

حین صحبت بحثمان کشید به ادامه تحصیل و برگشت به تهران، من استقبال کردم و گفتم خیلی عالی میشود. مدتهاست که دلم تحصیل و تجربه جدید میخواهد. دوست دیگرم اما چهره در هم کشید که تهران دیگر قابل تحمل نیست مخصوصا آن فضای سمی مترو و بگو مگو های بی سر و ته. کاش فقط بگو مگو بود! سیاهه اییست از عقده های فرو خورده فردی و اجتماعی که افراد فکر میکنند در لحظه باید روی دیگران بالا بیاورند تا سبک شوند و کافیست یک نقطه مخالف ببینند و تارگت کنند..

خندیدم و گفتم خب فضای مترو را میتوانیم قلم بگیریم گرچه همچین هم بد نیست و من گاهی استقبال میکنم از طنز مسئله...

دستش را توی هوا تکان داد که حاشا و کلا اصلا جای زندگی نیست آن بیغوله

 

سکوت کردم و وسط بازی کردن با فرنی افطار به ابعاد شکل گیری جامعه و شهری مثل تهران فکر کردم..

گستردگی و شلوغی

به حاشیه رفتن اجتماعات بر محور دوست داشتن

شکل گیری اجتماعات بر محور نفع شخصی

شکل گیری الگوهای رقابت ناسالم اجتماعی

کمرنگ شدن زیست خانواده محور

و خیلی از موارد دیگر

حالا چه کنیم که شهر و زیستگاه خودمان به این سمت و سوها نرود ...؟!

 

 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۲۰
أنارستان

به مطلب نقطه اتصال نگاه کردم و متوجه شدم مبهم نوشته شده..

چرا گفتم و نوشتم؟

یکی از کسانی که چنین تجربه ایی داشت، میگفت من خودم رو میدیدم که به سمت یک پرتگاه بدون انتها میبرن و برهنه بودم اما هاله ایی از دودسیاه اطراف منو گرفته بود...نه برهنگی مثل این دنیا بود، نه اون هاله سیاه مثل لباس این دنیا، بحث جسم اون طور که خاص این دنیاست متصور نبود، انگار که وجود من پیچیده شده در سیاهی، مخلوط شده با اون دوده ی مشمئز کننده بود

میگفت من توی قرآن خونده بودم که جنس لباس جهنمیان از قطرانه، اما تصوری که داشتم یک چیز مذاب مثل قیر بود نه اون چیزی که در اون حالت دیدم...

میگفت وقتی قرار بود من رو بندازن توی اون پرتگاه کسی نبود که من رو بندازه بلکه من خودم بودم که میرفتم انگار که من جام اونجا باشه...

و وقتی که در حال سقوط بودم در ذهنم بود که اسم امام حسین علیه السلام رو صدا بزنم، درون من تماما فریاد میکشید این اسم رو اما در ذهن من انگار گم میشد و نمیتونستم به زبون بیارم، انگار که یادم میرفت این شخص کیه..

خب میتونستم بعدا فکر کنم این حالت مثل حالات خواب و قفل شدگی بدن در خوابه اما وقتی یک اسم دیگه در دهان من گذاشته شد که اصلا بهش فکر هم نکرده بودم و اون رو فریاد زدم فهمیدم قضیه با یک خواب معمولی یا تصورات و تخیلات کاملا متفاوته...

میگفت که من عناد داشتم، لجبازی خاصی در من بود که به این سادگی ها با این مسائل کنار نمیومدم و انکار میکردم، شاید از بار و سنگینی حقیقت فرار میکردم

اما وقتی حقیقت رو به نحوی دیگه دیدم که جای انکار نداشت همه چیز فرق کرد..

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۳۶
أنارستان

 

ازش پرسیدن چرا حجاب داری؟!

گفت : نام و یاد خدا رو گرامی میدارم ....

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۰۶
أنارستان

در دیده ها و شنیده های تجربه گران مرگ گاهی شک هایی وارد میکنن،

که این تجربه ها ناشی از دیده ها و شنیده های این افراد در دوران زندگی هست

برای مثال کسی که زیاد در مورد کربلا شنیده طبیعتا در رویا هاش هم همون تصورات وارد میشن...

اما برای هر تجربه گری احتمالا نقاطی وجود داره که مشخص میکنه اون وقایع ناشی از دیده ها، شنیده ها و تصورات فرد نیست،

اتفاقاتی در اون حالت رقم میخوره که اصلا در تصورات و انگاره های قبلی فرد نبوده

و این نقطه به اون فرد میفهمونه قضیه فارغ از توهمات شخصیه...

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۰۲ ، ۱۰:۵۴
أنارستان

هنوز جمعیت داشت وارد مصلی میشد که ما برگشتیم

بخاطر شرایط مامان نمیتونستیم زیاد بمونیم

توو راه برگشت دائم آدم های مختلف سلام علیک میکردن و منی که مدتهاست از جمع ها فاصله گرفتم با تعجب جواب میدادم..

از مصلی خارج شدیم پیاده رو ها هم شلوغ بود، مامان کمی حالش جا اومد و داشت میخندید پرسید اونی که از پشت چشماتو گرفت کی بود؟

داشتم توضیح میدادم که شنیدم کسی اسم کوچیکم رو صدا میزنه..

با خودم گفتم حتما تشابه اسمیه، وگرنه توی این شلوغی و رفت و آمد آقایون، کسی اسم منو صدا نمیزنه که!

از گوشه چشم دیدم یه خانم چادری سر کشیده از بین جمعیت و روی دوتا پا بلند شده باز اسمم رو صدا میزنه،

کامل به سمتش برگشتم و با تعجب نگاش کردم...هر چقدر به ذهنم فشار آوردم خاطرم نیومد که کیه؟!

حتی ته چهره آشنایی هم نداشت ...

سریع جلو اومد و دستم رو گرفت و من شوکه شده به اجزای صورتش نگاه میکردم و حافظه بصریم با سرعت اسلاید های مختلف از تصاویر رو آنالیز میکرد و ...

وقتی فهمیدم جیغ هر دوتامون هوا رفت

گفتم الهام توییی؟!

باورم نمیشد

تپل تر شده بود و یه پسر وروجک کنارش بالا و پایین میپرید.

چند دقیقه  فقط خندیدیم و بعد احوالپرسی های معمول

 

......

 

من و الهام از شلوغ ترین و شیطون ترین بچه های مدرسه بودیم

در واقع برند خرابکاری و شیطنت!!

جوری که بچه های دیگه گاهی ما رو به ارامش دعوت میکردن

معلم ها از دستمون فراری بودن...

دبیرهای دینی طاقت بحث رو نداشتن، جوری طومار مسائل اعتقادی رو در هم میپیچیدیم که حرفی برای گفتن نمونه..

از بین همه ی بچه های دو کلاس تیزهوشان اون سالها

اون هایی که مهاجرت کردن، اون هایی که درگیر مسائل سیاسی از نوع براندازانه شدن اون هایی که کشف حجاب کردن..

نا محتمل ترین گزینه ها شاید ما بودیم، کسی فکرشو نمیکرد چرخ تقدیر بچرخه و یه روزی ما دوتا از راهپیمایی روز قدس سردربیاریم

هنوز هم بچه های اون دوران گاهی که مارو میبینن شوک زده و با دهان باز از کنارمون رد میشن

با دیدن الهام کلی از خاطراتی که کمرنگ شده بودن دوباره برام زنده شد

وقایعی که فراموش کرده بودم

خط سیر پیچ در پیچ زندگیم در این سال ها..

و تغییراتی که در روزمرگی زندگی یادم میره که چقدر عجیب و مهم بودن

فکر میکنم که گام های بعدی چیه

مسیرهای اینده

عاقبتم چطوریه

نیمی نگران، نیمی خوشحال...

 

چه بازتاب خوبی بود امروز

خداروشکر

 

 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۲ ، ۱۳:۲۵
أنارستان

 

 

...قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ ۖ...

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۲۳
أنارستان

 

قیل و قال ذهنی متفاوته با افکار

تفاوتش هم در محور دار بودنش هست

خیلی از ما نمیدونیم و ذهنمون رو اونقدر شلوغ میکنیم که اصول درش جا نمیشن

کم کم که قیل و قال ها زیاد شد و اصول گم شدن احساس خستگی فکری میکنیم، احساس بیتفاوتی، حس زدگی از همه چیز 

و اینجا انکار و زخم زدن ها شروع میشن..

خدا باید کمک کنه که ادم بتونه خودش رو ببینه

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۲ ، ۱۳:۱۹
أنارستان

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۰۶
أنارستان

           

                                                                                                                                                   

 

 

 

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۲ ، ۰۲:۲۱
أنارستان

 

 

از زلیخای جهان بگریز کاین بی‌آبرو

مصر را بر یوسفِ بی‌جرم، زندان می‌کند

 

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۲ ، ۰۶:۰۰
أنارستان