أنارستان

أنارستان
بایگانی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

..

یا در زمینه‌ی فعّالیّتهای بین‌المللی و فعّالیّتهای منطقه، [مثلاً] در زمینه‌ی یمن،(۴) در زمینه‌ی این مسئله‌ی اخیر نیوزیلند،(۵) در زمینه‌ی نیجریه(۶) که دانشجوها اعلام حضور کردند؛ و در مسائل متعدّدِ دیگر [هم] همین جور؛ این اعلام حضورها خوب است. یا گاهی اوقات یک تجمّعی مثلاً جلوی سفارتخانه خوب است؛ البتّه با متانت، با دقّت، با عقلانیّت و با نشان‌ دادن اقتدار روحی و معنوی. این‌ جور نیست که همیشه از دیوار بالا رفتن خوب باشد -یک جاهایی البتّه خوب است؛ در قضیّه‌ی تسخیر لانه‌ی جاسوسی، کار خوبی بود امّا همیشه این ‌جور نیست- لکن حضور شما، خواسته‌ی شما، حرف منطقی شما، نشان دادن اقتدار شما، نشان دادن اجتماع شما تأثیرگذار است. ممکن است شما تأثیرش را فوری به چشم نبینید امّا بدانید که اینها اثر گذاشته. خب این [حضور] بنابراین جزو مواردی است که من تأکید میکنم، تأیید میکنم و مایلم که این استمرار پیدا کند.

البتّه طبق گزارشی که به من دادند، یک توصیه‌ای که ما همیشه میکردیم، [یعنی] مسئله‌ی کتاب‌خوانی و نهضت کتاب‌خوانی خیلی در بین مجموعه‌های دانشجویی رواج مطلوب را نداشته. من این را باز هم تأکید میکنم: شما احتیاج دارید بخوانید، احتیاج دارید بدانید. (حالا من ان‌شاءالله اگر فرصت شد عرض خواهم کرد) شما نهضت کتاب‌خوانی باید راه‌ بیندازید، واقعاً کتاب بخوانید، مطالعه کنید. من البتّه در جلسات قبلی که با دانشجوها داشته‌ام، مکرّر صحبت کتابهای شهید مطهّری را کرده‌ام(۷) امّا نمیخواهم بگویم صرفاً آن؛ نه، شماها خودتان، هیئتهای اندیشه‌ورزتان، بچّه‌های پیشکسوت‌ترتان بنشینند فهرست مطالعاتی و برنامه‌ی مطالعاتی برای جاهای مختلف، قشرهای مختلف برنامه‌ریزی کنند، طرّاحی کنند و تعریف کنند، و مانند این کارها. این خیلی چیز لازمی است.

..
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۲۹
أنارستان
کمتر از یکساعت مونده به اذون . سر خیابون منتظر تاکسی با له ترین حالت ممکن ایستادم . آقای مسنی با پراید درب و داغون نیش ترمز میزنه. مقصد رو میگم. میگه دو مسیره ها!
میدونم دو مسیره. سوار میشم.
شروع میکنه از مشکل رفیقش میگه. از اینکه دکتر ها باعث بدبختیش شدن، خواستم اظهار همدردی کنم اما حال نداشتم. ادامه میده و چشم هام برای فرورفتن در گرداب اشک آماده میشن...آره دکترا گفته بودن بچه توو شکم زنش پسر بوده و بدنیا که اومده این رفیقمون میبینه دختره سکته میکنه  و الان گوشه خونه افتاده!! منم براش پول جمع میکنم ده تومن بیست تومن، هر چقدر دلتون خواست میتونید کمک کنید...

اوهوع! داستان دوست عصرجدیدیمون صدسال نوری اگر راست هم  میبود حاضر نبودم  یه پول سیاه خرج چنین اعجوبه ایی کنم چه برسه به این خزعبلات به هم بافته برای جیب بری...خیلی راحت سرم رو تکیه میدم به در و چشمامو میبندم تا به مقصد برسم.


به مقصد که رسیدیم 1500 تومان دست راننده میدم. تشکر آقا پیاده میشم. ترمز میکنه، پول رو میگیره خانم 2000 تومن میشه. خیلی محترمانه میگم آقا مسیری 700 مگه نیست ؟ (مسیر قبلی رو سوار تاکسی بودم و 700 حساب کرد) هر چقدر با خودم فکر کردم منطقی به نظر نمیرسید عرض 15 دقیقه نرخ کرایه تاکسی 300 تومن افزایش داشته باشه

 صداش رو میبره بالا و به طرز وحشتناکی داد میزنه.

از ماشین پیاده میشم و با خونسردی در رو میبندم. داد میزنه

من هم به راهم ادامه میدم. جون کل کل ندارم...حاضرم نیستم زیر بار ناحق یه دروغگوی قهار برم...

چند قدم بعدی به فکر فرو میرم، چرا پلاک ماشین رو برنداشتم؟! چرا به پلیس زنگ نزدم؟؟؟؟؟؟؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۰۳
أنارستان

..

دلتنگم. نمیدانم برای چه!
تا جایی که خاطرم هست این دلتنگی همواره با من بوده است. گاهی غلیظ..گاهی خفیف
در کافه های زیرزمینی،  در کوچه پس کوچه های نجف...نیمه های شب و صلاه ظهرهای تابستان..
در کلاس آناتومی یا پای درس استاد فاطمی نیا
در اتوبوس...در اتاق پرو...در بزن و بکوب عروسی فامیل

در اثنی خواب حین گذر از خوابی به خواب دیگر.
خاطرم نیست شاید آن وقتی که در بطن مادرم بودم و محتمل است آن زمانی که همصحبت خاکم..


دلتنگم نمیدانم برای چه و نمیدانم دلتنگی به کجای جسم برمیگردد و از کدام قسمت نفس نشئت میگرد و متاثر از کدام حالت روح است

نمیبینمش اما حس میشود. نه با لمس، نه با بصر و نه سمع ...هیچکدام توان فهم دلتنگی را ندارند اما حس میشود...به کدام وسیله ؟ نمیدانم

دلتنگ چه هستم؟ نمیدانم...

اینقدر پرقدرت اینقدر خانمان برانداز زبانه میکشد، بدون هویدا بودن مبدا و پایانی.

چه شده که اینقدر دل بیقرار است، نکند خبریست...نکند از ابتدای خلقتم خبری بوده. مگر میشود این عمق بی ژرفا بیحاصل باشد..؟
مگر میشود؟؟

دریا دریا اشک در اندیشه، به قطره ختم میشود ...سرخورده از منحصر کردن عالمی در قطره ایی..یا سرخوش از عظمت دانه های اشک؟....

کاش کسی اندکی هم به فکر عمارت دل قلم میزد...کاش طبیبی نسخه ای درخور آتش جان رقم میزد....
.



قرآن میگشایم :

و ندینه من جانب الطور الایمن و قربنه نجیا...


صدق الله العلی العظیم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۴۴
أنارستان