أنارستان

أنارستان
بایگانی

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

چند سال پیش مشکلی داشتم و از کسی کمک خواستم..ایشون هم فردی رو در شمال ایران معرفی کردن و گفتن برید پیش ایشون. خیلی دوست داشتم برم اما معذوریت داشتم، هم اینکه بعلت تنها بودن نگران بودم و نمیتونستم صددرصد اطمینان کنم و دوم اینکه اجازه رفتن نداشتم...

گذشت و مثل خیلی از مشکلات که از راهی که نمیدونیم حل میشن و دیگه به چشم نمیان اون مسائل هم محو شد و اون فرد هم فوت کردن.

من از توصیفات همون فرد معرف متوجه شدم که ظاهرا فرد خیلی خاصی بودن و عنایات ویژه ایی بهشون شده...

 

امشب به معرف گفتم که باز هم از ایشون بگید و نمیدونم چطور شد که گفتن اون زمان که گفتم برید نرفتید...تعجب کردم که چرا این حرف رو زدن با اینکه شرایطم رو توضیح داده بودم...

 

ناراحت شدم، شاید هم کمی دلم شکست، به این فکر میکنم که چرا؟!

و اینکه آیا اشتباه کردم که نرفتم؟!

نمیدونم واقعا ...

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۲:۰۶
أنارستان

پیام دادن که لطفا تماس بگیرید باهاتون کار دارم.

با تعجب چندبار پیام رو خوندم و جواب دادم که نیم ساعت دیگه وقت دارم و میتونید تماس بگیرید.

دوباره پیامک که: من سرم خیلی شلوغه شما باید تماس بگیرید ....

گفتم خب این وظیفه کاری شماست. شما منشی مرکزید و وظیفه تون همینه..

و پیامک دوباره: خانم محترم درست صحبت کنید نه با لحن طلبکارااا شما لازم نیست وظایف من رو به من یادآوری کنید...

 

خب خودم رو به خوردن یک لیوان سکنجبین خیار دعوت میکنم تا ببینم چی میشه .

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۶:۴۰
أنارستان

نشستم روی صندلی مینی بوس و از شدت زیبایی و سرسبزی منظره پارک کنار ایستگاه گریه م گرفته..

این قسمت شهر پر از درخت های تنومند و قدیمی...

آب جو ها از چشمه ی مرکزی شهر جاریه

رودخونه پشت سرمه و صدای سارها، طوطی ها با زمزمه نسیم همراه شده...

 

فکر برگشتن به چاردیواری خونه اذیتم میکنه، قلبم سنگین میشه و گلوم میگیره

با خودم فکر میکنم آپارتمان نشین ها چی میکشند؟!...

حیاتی که با سبزی و آب عجین شده رو چه به خاکستری بتن

خدایا خودت دل ها و خانه ها رو وسیع کن

 

 

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۲:۳۶
أنارستان

در حال بازخوانی مباحث اعتیاد بودم چند نکته نظرم رو جلب کرد،

در جامعه تصورات مختلفی در مورد اعتیاد وجود داره و بسیاری از ما خواه ناخواه میتونیم به درجاتی از اعتیاد مبتلا بشیم. چه روندی اتفاق میفته که اعتیاد بوجود بیاد؟

فرد ماده ایی رو مصرف میکنه یا عملی رو انجام میده که باعث حس لذت در ذهن میشه. با ترشح ماده دوپامین در مغز (سامانه لیمبیک) حس لذت رقم میخوره.

 

این دوپامین رو شما مثل یک قاشق شربت گوارا در نظر بگیرید که هر بار در دهان میگذارید از شیرینی و خوشمزگی اون وجودتون به وجد میاد. دوپامین همینکار رو در ذهن انجام میده. در واقع اگه دوپامین نباشه شما از یک قاشق شربت همونقدر لذت میبرید که از خوردن یک قاشق سرکه!

 

خب شما اگه هر روز چند بار از این شربت گوارا بخورید چه اتفاقی میفته؟ بعد از نهایتا یک هفته دلتون رو میزنه، دلتون یک ماده جایگزین میخواد یا یک رایحه جدید شربت. یا اصلا ممکنه دلتون دیگه شیرینی نکشه و چیزی مثل دوغ بخواید! همه ی این ها به ترشحات هورمونی مغز ربط داره.

 

خب بریم سراغ گزاره های جدی تر. در روند اعتیاد به مواد مخدر فرد با مصرف مواد احساس سرخوشی میکنه، چرا؟ چون همون ناقل دوپامین در مغزش آزاد شده و احساس لذت شکل گرفته. بعد از چند بار مصرف این فرآیند عادی میشه و مغز به میزان بیشتری دوپامین نیاز داره تا درکی از لذت داشته باشه. فرد معتاد میبینه که اون دز سابق مواد احساس سرخوشی سابق رو نمیده پس یا ماده رو تغییر میده و یا مقدار رو زیاد میکنه و به این صورت روز به روز وابسته تر میشه.

 

 

خب چه اشکالی داره؟! 

اینکه فرد بخواد دائم لذت بیشتر و بیشتری ببره چه موردی داره؟ مگه خوشی بده؟ لذت مضره؟!

از چندین جنبه میشه به این سوال جواب داد: 

اول اینکه بله، حد نامشخصی از لذت به شدت بد و آسیب زننده است. بدن توان تحمل ممتد لذت رو نداره و از یک جایی به بعد خود این لذت تبدیل به رنج میشه، تصور کنید که دائم غذا بخورید و این غذا رو بالا بیارید و دوباره غذا بخورید، بعد از چند ساعت دهان شما اصلا مزه غذا رو حس نمیکنه. هورمون ها و ترشحات بدن به هم میریزه و این عمل حکم شکنجه رو پیدا میکنه.

 

 

اینکه یک مسئله ایی به انسان لذت میده بخاطر نادر بودن اونه. اگر همین الان دستتون رو در آب خنکی فرو ببرید از خنکی اون لذت میبرید اما اگر از یک روز پیش دستتون رو در آب خنک گذاشته باشید، باز هم این خنکی لذت بخشه؟ عادت کردن به هر مسئله ایی لذتبخش بودن اون رو از بین میبره در واقع سیستم حسی ما دیگه اون محرک رو نادیده میگیره.

 

 

پس برای سلامت فرد باید تعادلی بین رنج، لذت و شرایط عادی برقرار باشه. حفظ این چرخه سلامت ذهنی زندگی فرد رو حفظ میکنه.

 

نکته مهم در مصرف مواد مخدر و سایر اعتیادها با درجه تخریب بالا اینه که موادی که این حجم از لذت رو ایجاد میکنن در سایر قسمت های بدن هم باعث فرآیندهایی میشن که سرعت واکنش ها رو بالا میبره، مثل بالا رفتن متابولیسم بدن. این بالا رفتن بدون کنترل در مدت زمان کوتاه اصطلاحا باعث سوختن سلول ها میشه. شاید شنیده باشید که معتادین به شیشه به شدت لاغر میشن یا برخی مواد باعث خورده شدن و فاسد شدن اعضای بدن فرد درگیر اعتیاد میشن.

 

حالا بیاید به یکی دیگه از شیوه های رایج اعتیاد که عموما به عنوان اعتیاد شناخته نمیشه بپردازیم و اون هم اعتیاد جنسیه..

 

 

 

 

 

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۳:۴۲
أنارستان

 

یکی از بیمارها که اتفاقا رابطه دوستانه ایی با هم داریم اخیرا به یک بیماری پیشرونده و کشنده مبتلا شدن...

در واقع بیماریشون الان اشکار شده.

خودش خبر نداره

هر بار که میرم میبینمش کلی سوال ازم میپرسه و منم کلی بهش امید میدم...

و با هر بار امید دادن و شوخی کردن، انگار یه چیزی مثل فیوز ماشین اون ته مه های قلبم میسوزه ...

اگه بخوام با خودم مهربون باشم در حال انجام درمان نگهدارنده م تا سیر بیماری کند بشه...

ولی یکی از حس های بدعنقم نظرش اینه که پول مردن بقیه رو خوردنم عجایبیه واسه خودش..

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۲:۱۷
أنارستان

 

- من ناموس کسی نیستم!

+ عزیز اصلا کی شمارو دعوت کرد که حالا خودتو از لیست مدعوین خط میزنی؟!

 

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۰۳
أنارستان

 

مادر شهید الداغی حرف خوبی زد وسط دلگویه های مادرانه ش

کجاست اون دختر که داغ منو ببینه....

 

......

تمام مدتی که داشتم فیلم درگیری رو میدیدم با خودم میگفتم این بزرگوار دیگه کیه که بعد از ضربه خوردن هم صحنه رو ترک نمیکنه. واقعا یک مرد چقدر میتونه با غیرت باشه؟!

اونم نسبت به فردی از اجتماع که هیچ شناختی ازش نداره

اونم در روزگاری که ۲۴ ساعته بی غیرتی و بی خیالی تبلیغ میشه..

میتونست خیلی راحت توی دلش بگه به من چه و رد بشه

میتونست اون لحظه به فکر خانواده خودش باشه و بگه چرا جونم رو به خطر بندازم مادرم چشم انتظاره...

خوش به حال شما با این حجم از شرافت

 

 

 

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۵:۳۶
أنارستان

 

احساس میکنم چند سالی هست در دفتر آمبریج گیر افتادم، در حال جریمه با اون قلم پر مخصوص

فقط از اونجایی که نباید به روی خودم بیارم حرفی هم نمیزنم...

قرار نبود جریمه فقط تا زمان دریافت پیام ویژه قلم پر باشه 🤔

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۱:۵۰
أنارستان

 

فکر ما پیش از ورود به هر مسئله ایی رویکرد مواجهه با اون رو میسازه

مثلا با افکار کسالت بار سراغ کاری رفتن باعث میشه واقعا اون فعالیت خسته کننده باشه.

تبلیغات، حرف ها، ایده ها فکر ما رو نسبت به مسائل دستخوش تغییر میکنن.

 فلان تبلیغ به ما نشون میده که یک تولد عالی همون تولدیه که حتما با کیک و شیرینی جشن گرفته بشه.

اگه شما به جای کیک، فرضا دلمه کلم داشته باشید با یک تولد ضایع و بیمزه روبه رو میشید.

 

حالا کافیه تبلیغات یکسال روی برگزاری جشن تولد با تم دلمه کلم کار کنن، بعد از یکسال شما چه حسی نسبت به کیک تولد از نوع دلمه کلمی دارید؟!

ذهن ما پر شده از افکاری که برای ما نیازهای کاذب ایجاد کردن و ما با نرسیدن به این نیازهای کاذب احساس بدبختی میکنیم.

 

فرق نیاز ضروری و کاذب رو چطور میتونیم بفهمیم اونم با انبوه اطلاعات و داده های فیک وارد شده به ذهن که هزارتوی پیچ درپیچ بی انتهایی رو درون ما رقم زدن؟

 

 

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۷:۳۶
أنارستان

 

این چند وقت برای بیمارهام مشکلاتی پیش میاد که حتی نمیتونم اینجا بیانشون کنم تا کمی از فشار روحی ناشی از مسئله کم بشه...

اینقدر که موارد خاص و منحصر به فرده و نیاز به رازداری هست نگرانم کسی اینجا رو بخونه که با بیمار آشناست و خب فاجعه انسانی از لو رفتن اطلاعات بیمار رقم بخوره...

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۷:۲۷
أنارستان