أنارستان

أنارستان
بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

رفته بودم جلسه پیرامون مبحث تربیت. صامت نشسته بودم و منتظر بیانات اعضای با سابقه تر از خودم. تازه وارد بودم و هنوز شناخت دقیقی از افراد، موقعیت ها و سبک کارشان نداشتم. به زبان ساده تر نمیدانستم چند مرده حلاجند. البته چیزی که در ظاهر مینمایاندند توان و قوت استادی بود و من خود را شاگرد نوپایی در این عرصه میدیدم.

 

قدری گذشت و پس از صرف تنقلات، استاد بزرگ اساتید جمع، شروع به صحبت کرد. چند فکت تربیتی بیان نمود و دو سه آیه تفسیر قرآن و بیاناتی از علامه جوادی که همه از دم غلط بودند...

 

توی آبدارخانه بودم با تعجب به در و گوهری های استاد و تایید ربات وار سایر اساتید مینگریستم! سعی کردم به ملایمت و بدون اینکه به کسی بربخورد تذکرات ظریفی بدهم که با چشم غره ها و لب گزیدن ها مواجه شدم. کوچکترین فرد جمع بودم و حتما اصلاح غلط ها از جانب چون منی گناهی نابخشودنی به شمار می آمد. یاد داستان شهر دیوانگان و خوردن آب باران افتادم...لبخندی زدم و چای داغ را سر کشیدم.

 

 

 

 

 شرح جلسه ی  یکی از مهمترین نقاط فرهنگی شهرمان ..که عمیقا در ذهن من ماندگار شد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۱۶
أنارستان

 

یکی از بیمارهای کلینیک خانمی 40 ساله است. و اخیرا دچار سکته مغزی شده. اضطراب فراوان دارد و بخاطر کوچکترین مسائل عصبی میشود. گاهی از فکر اینکه مبادا درمان شود و نتواند مستقل راه برود حین جلسه درمانی گریه اش میگیرد. چند روز پیش حالش یک مقدار بهتر بود برایم تعریف کرد که برادرشوهر 30 ساله اش که پدر چهارفرزند است تجدید فراش نموده! کم و کیف ماجرا را پرسیدم او هم با خنده و در حالی که معلوم بود خودش هنوز از بهت ماجرا درنیامده برایم تعریف کرد:

که برادر شوهر محترم مدتی پیش تر بیمارستان بستری میشود و پرستارش یک دل نه صد دل شیفته ی او میگردد و قاپ برادر شوهر را میدزد و همین چند روز پیش تازه داماد ماجرا وقتی وارد خانه اش میشود به مادر فرزندانش میگوید که بله بنده زن دوم گرفته ام و تمام اهل خانه از همسر اولی گرفته تا سه کودک نوپا و آن طفلی که در بطن مادر بوده را دچار بهت عصبی مینماید.

زن باردار اما درنگ نمیکند. کلیه وسایل خانه را بدون هیچ اغماضی پیش چشم شوهر میشکند و همسر مهربانش را از خانه بیرون میاندازد و طی تماس تلفنی مراتب را به جاری هایش اطلاع میدهد...

 

جاری دوم بیمار است اما جاری اول که به لطف حق بنیه ایی قوی دارد همانجا سوگند یاد میکند که اگر دستش به تازه داماد برسد عضو سالمی در پیکرش به جای نگذارد و جاری دوم با خنده میگوید که قطعا تهدیدش را عملی میکند چرا که بر خلاف مردان خاندان حرفش حرف است و میتوان اساسی روی آن حساب باز کرد.

 

از ویژگی های تازه عروس میپرسم که چه شد که دل برادر شوهر را ربود؟

میگوید که دختر اهل این شهر نیست و پولش از پارو بالا میرود و برای ازدواج پیش قدم میشود و از برادر شوهر محترم هیچگونه تقاضای مالی نمیکند و حتی قول تامین مالی رابطه زناشویی را هم میدهد. 

 

حالا یک پرستار این همه ثروت و مکنت را از کجا آورده؟

با خنده میگوید ظاهر ماجرا اینست که تمام خانواده دختر اخیرا در تصادفی جان میبازند و دیه شان به او میرسد و ...!

قدری به فکر فرو میرود و میپرسد: 

 خانم! بنظرتان شوهر من زن دوم نمیگیرد؟؟!......

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۹
أنارستان