أنارستان

أنارستان
بایگانی

حکایت

چهارشنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۱:۱۱ ب.ظ

 

در روزگاران گذشته، مردی ادعای عرفان و داشتن چشم باطن میکرد. روزی سر نماز داد زد و چندباری چخه گفت..

بعد از نماز افراد دورش جمع شدند علت پرسیدند که جناب چرا سرنماز چخه گفتی؟(ظاهرا پیش نمازم بوده)

مرد هم با کلی تواضع اظهار میکنه که سرنماز خیلی ناگهانی سیمم وصل شد و خودم رو اطراف کعبه دیدم سگی قصد ورود به زمین مقدس رو داشت، منم چخه گفتم که وارد نشه و ...

از اینجای داستان آمار مریدای شیخ قصه ی ما به طرز شگفت انگیزی بالارفته به زبان امروزی تیک آبی ردیف!

مدتی از محبوبیت و معروفیت عارف واصل سگ چخه کن گذشت. روزی همسر یکی از مریدان شیخ به شوی محترمش گفت که این دریای معرفت رو به منزل دعوت کن تا ما هم از برکات وجودش بهره ایی ببریم. 

 

همسر مرید برای شب نشینی پلوی خوشمزه ایی تدارک دید. وقتی سفره رو چید به شوهرش گفت مهمان ها رو به سوی سفره فراخوان!

آقایان محترم هم به همراه مرادشون به سوی سفره خوشحال و خندان روان شده و هر کس در جای خود نشست. برای شیخ در بالای سفره جایگاهی تعبیه شده بود. شیخ قصه هم با  تواضعی که از قدوم مبارکش میچکید رفت اون بالا نشست.

 

میزبان بسم الله گفت و دوستان شروع به خوردن کردند.

 

جلوی هر مهمان دیس برنجی بود و مرغی بریان روی برنج، دیس شیخ عارف اما خالی از مرغ و مملو از برنج بود...

 

شیخ تاملی کرد و زیر چشمی نگاهی به اطراف انداخت. هر کس مشغول کار خود بود. لقمه های پر گوشت و برنج دونه دونه به حلق مریدان سرازیر میشد و در این سمت، شیخ بزاق خودش رو قورت میداد و لحظه به لحظه بر عصبانیتش افزوده میشد..

شیخ اونقدر دست به غذا نزد که مریدان دونه به دونه با سقلمه و نیشگون به همدیگه فهموندن که برادر دست نگاه دار اوضاع قاراشمیشه...

همه سر در گریبان از این اظهار بی ادبی یک چشم به سفره و زیر چشم به دهان مبارک شیخ که چگونه صحبت می آغازد...شیخ گلویی صاف کرد تا عرض تواضعی دگر نماید.

 

زن خانه که از آن سوی پرده حواسش جمع بود فرصت نطق داده و نداده صدا زد که شیخ اعظم، بزرگ عرصه عرفان چطور شده که سگ رو در بیت الله الحرام در حین نماز دیدن، اما مرغ زیر برنجشون رو نه؟!.....

 

فوقع ما وقع و پایان باز و این حرفا ..

و اما نتیجه گیری آپدیت شده از داستان:

حکایت شیخ داستان ما وضع حال دوستانی است که ضرب و جرح در کف خیابون ها رو ندیدن، بیحرمتی ها و شاخ و شونه کشیدن ها رو...فیلم های جنایات از داعش بدتران رو پشت گوش انداختن اما این روزها از بطن زندان ها و شکنجه ها با ریز جزئیات خبر دارن. خلاصه اینکه شیوخ محترم اگر شریک دزد و رفیق قافله نیستی پس به خودآااا

اگر هم هستی که خاموش باش و مرغ زیر برنجت رو میل بفرما.

 

 

..............................................................

پ.ن: اصل داستان در فضای نت موجوده، اینجا کمی دستکاری شده.

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۳۰
أنارستان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">