أنارستان

أنارستان
بایگانی

۲۱ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

 

 

یکی از کوچولوهایی که تازه پذیرش شدن در مرکز اضطراب شدیدی داره. یک جلسه مادر رو دعوت کردم و در مورد علت اضطراب بچه ازش سوال پرسیدم. اینطور توضیح داد که:

پدر بچه فیلم ارباب حلقه ها رو پلی  و کودک رو وادار میکنه که بشینه پای فیلم...کودک هم تمام مدت جیغ میزنه که توروخدا خاموشش کن ...

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۲ ، ۰۹:۱۶
أنارستان

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۲ ، ۱۱:۴۱
أنارستان

 

 

 

تا صورت پیوند جهان بود علی بود

 تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

 

شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود 

سلطان سخا و کرم و جود علی بود

 

هم آدم و شیث هم ایوب و هم ادریس

هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود

 

هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس

هم صالح پیغمبر و داود علی بود

 

در ظلمت ظلمات به سرچشمه حیوان

هم مرشد و هم راهبر خضر علی بود

 

داود که می ساخت زره با سر انگشت

استاد زره ساز به داود علی بود

 

مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد

در قبله محمد بد و مقصود علی بود

 

آن عارف سجاد که خاک درش از قد

بر کنگره عرش بیفزود علی بود

 

هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن

هم عابد و هم معبد و معبود علی بود

 

وجهی که بیان کرد خدا در « الحمد »

آن وجه بیان کرد و بفرمود علی بود

 

عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت

آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود

 

آن « لحمک لحمی » بشنو تا که بدانی

آن یار که او نفس نبی بود علی بود

 

موسی و عصا و ید بیضاء نبوت

در مصر به فرعون که بنمود علی بود

 

چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم 

از روی یقین در همه موجود علی بود

 

خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود

آن نور خدائی که در او بود علی بود

 

آن شاه سرافراز که اندر شب معراج

با احمد مختار یکی بود علی بود

 

سر دو جهان پرتو انوار الهی

از عرش به فرش آمد و بنمود علی بود

 

آنجا که دوئی شرک بود اندر ره توحید

میدان که یکی بود که بنمود علی بود

 

صد بار نظر کردم و دیدم به حقیقت

آن عارف و آن عابد و معبود علی بود

 

جبریل که آمد ز بر خالق بی چون

در پیش محمد بد و مقصود علی بود

 

محمود نبودند مر آنها که ندیدند

کاندر ره دین احمد و محمود علی بود

 

آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن

کردش صفت عصمت و بستود علی بود

 

این کفر نباشد سخن کفر نه این است

تا هست علی باشد و تا بود علی بود

 

آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر

برکند به یک حمله و بگشود علی بود

 

آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام

تا کار نشد راست نیاسود علی بود

 

آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس

بر خوان جهان پنجه نیالود علی بود

 

هارون ولایت ز پس موسی عمران

بالله که علی بود و علی بود و علی بود

 

این یک دو سه بیتی که گفتم به معما

حقا که مراد من و مقصود علی بود

 

سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان

شمس الحق تبریز که بنمود علی بود

 

 

  « جلال الدین رومی »

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۲ ، ۱۰:۵۳
أنارستان

 

 

 

 

       طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۲۰:۵۸
أنارستان

خبر خوب اینکه دو دوره ی ده جلسه درمان برای یکی از بیمارها در نظر گرفتیم و الان اندکی بهترن و توان ریه و عضلات تنه شون تا حدی برگشته...

خبر بد اینکه علائم پیدا شدن یک عدد زخم بستر ناخوانده در ناحیه ساکروم رویت شده...

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۱۶:۵۹
أنارستان

بیمار عزیزم همکنون:

+ شما مثل زلیخایی!!!

- چرا؟ از اون جهت که دنبال حضرت یوسف(ع) بود؟

+ نه! چون مثل زلیخا همه چیز رو واسه خودتون میخواید....

.......................

پ.ن: ما هیچ ما نگاه

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۶:۵۷
أنارستان

دوستی داشتیم در زمان دانشگاه که یکی از آقایون محترم دانشکده از طریق واسطه برای ازدواج با ایشون اقدام کرده بودند و قبل از اقدام مدت ها با پیغام طالب خواستگاری رسمی از ایشون بودن. دوست ما پذیرفتن که آقای محترم برای خواستگاری اقدام کنن و تمام این وقایع حدود دو سالی به طول انجامید. 

در نهایت آقا پسر ماجرا به این نتیجه رسید که درسته دختر خانم بسیار شایسه و شاخص هستن اما نباید در امر ازدواج سخت گرفت و به جای ازدواج با کسی هم سطح و هم عقیده خودشون به خواستگاری یکی از دختران فامیل که مادرشون پیشنهاد کرده بودند رفتند و ازدواج صورت گرفت. 

دوست ما بخاطر این رفتار بسیار تحت فشار قرار گرفت 

فشار روحی و روانی مسئله

اعتبار و آبرویی که در دانشگاه داشت و با علنی شدن تمام جریانات خواستگاری تحت الشعاع قرار گرفت

از دست رفتن سایر موقعیت های ازدواج و ...

 

حدود ۸ سالی از ماجرا گذشت. دوست عزیزما در این مدت ازدواج نکردن.

آقا پسر اما در سکوت خبری فرزند دار شدن و تا همین اواخر تصور میشد که زندگی خوبی دارن.

 

تا اینکه اخیرا پیامی به دوست ما دادند و درخواست حلالیت کردن بعد از حدود یک دهه. 

و دختری که نزدیک ده سال تلاش کرده بود که اتفاقات و عواطف سابقش رو فراموش کنه رو درگیر زندگی خودشون کردن. ابتدا محترمانه از دختر خانم درخواست حلالیت کردن و بعد با تحکم و لحن متوقعانه پرسیدن که چه دعا و نفرینی کردید که من دارم بدبخت میشم؟!....

دختر خانم بعد از شوک اولیه و ناراحتی که دچار شده بودند ازشون میپرسن که عدم توان عاقلانه رفتار کردن و تصمیم درست گرفتن شما به گردن هر کسی هست جز خودتون؟

 

و لازم بود که این همه مدت روی افکار اشتباهتون پافشاری کنید تا نتیجه ش رو ببینید؟

و الان هم به جای بازبینی رفتار و افکار خودتون دنبال مقصر میگردید در دعا و طلسم و آه و نفرین؟؟

ظاهرا آقا پسر داستان که الان پدر فرزندانشون هستن از این عبارات شوکه میشن و عذرخواهی میکنن

.................................................................

اینکه از ماجرا درس گرفتن یا نه رو ما نمیدونیم و رشد و تغییر در زندگی هر آدمی یک فرآیند طولانی و عمیق هست. اما اینکه چه اتفاقی میفته که رویکردهای عمومی نسبت به ازدواج به سمت بلاهت یا امور دیگه میره جای بررسی و تحقیق داره

 

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۹ تیر ۰۲ ، ۱۶:۲۵
أنارستان

 

 

اینطور که دوست، همسایه، آشنا و غریبه دارن از هم جدا میشن بنظر میرسه قسمتی از تئوریهای شسته رفته ی آسان گیری در امر ازدواج بدجوری لنگ میزنه...

 

 

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ تیر ۰۲ ، ۲۳:۳۴
أنارستان

از مامان بچه میپرسم چه کاریش کردین که الان سوء رفتار لجبازی داره و در مقابل هر کاری واکنش منفی نشون میده؟

میگه کار خاصی نکردیم فقط یکبار زمانی که سه سالش بود خودشو کثیف کرده بود و به شدت کتکش زدم...

- چرا کتکش زدید؟!

+ دیگه مادره، عصبانی میشه..

- خب الانم تاوان اون رفتار با بچه ت رو تا بزرگسالی مجبوری تحمل کنی و با وسواس و لجبازیش کنار بیای..

 

 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۰۴ تیر ۰۲ ، ۱۹:۲۶
أنارستان

خطاب به شهید ...

 

جهنمی ست جهان حول محور تردید

نشسته ایم و فقط استخاره میگیریم

همیشه در زدن حرف مرد میدانیم

و در میانه میدان کناره میگیریم

تو رفتی و‌ برکت رفت و شهر یادش رفت...

نشسته ایم و فقط یادواره میگیریم

خودت بگو که چه چیزی از این عجیب تر است

که یادواره ی تو از خودت غریب تر است

 

سیاستی که به هرحال بی کفایت بود

چرا مقصر‌ این بی کفایتی دین است؟

چرا شعارنویسی گرگ و گله یکی ست

حواس-پرت شده یا که بحث سنگین است؟

قرار بود که پایان کار (آن) بشویم

میان راه چرا حال و روزمان (این) است؟

تو کوهی از طلبی، ما به تو بدهکاریم

نشسته ایم... اگرچه سوال هم‌ داریم

 

چه شد که از سر این نسل، جهل‌ بالا رفت

چه شد که از سر هر عقل روسری‌افتاد

چه شد که مأمن آغوش ما افاقه نکرد

چه شد که رفت و به آغوش دیگری افتاد

چه شد که خطبه ی گوساله ها قرائت شد

چه شد رسانه به دستان سامری افتاد

سوال های زیادی ست که نمی دانیم

در این میانه برقصیم یا برقصانیم

 

درون آتش یک (توی کوچه رقصیدن)

خلیل های زیادی هنوز می سوزند

همیشه هم خودشان اصل را تلف کردند

ولی زمین و زمان را به هیچ می دوزند

به ذبح کردن تو توی کوچه خندیدند

جماعتی که عزادار مرگ پیروزند

در ازدحام زن و زندگی و آزادی

چقدر فحش شنیدی، چقدر جان دادی

 

دعا بکن که نجنگیده عدل سر برسد

نبرد شب زده منجر به آفتاب شود

کسی که مسجد ما را به تیغ شعله کشید

به حق خون تو میخانه اش خراب شود

هجوم غرب به دست خودش غروب کند

غروب جمعه ای از شرق انقلاب شود

دعا بکن که خدا از دلت خبر دارد

دعا بکن، که دعاهای تو اثر دارد

 

 

مرتضی عابدپورلنگرودی

 

 

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۱ تیر ۰۲ ، ۱۴:۱۵
أنارستان