أنارستان

أنارستان
بایگانی

۷۶ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

داشتم بایگانی وبلاگ رو نگاه میکردم چشمم به تعداد مطالب آبان ۱۴۰۱ افتاد..

نزدیک ۵۵ مطلب 😐

به طور متوسط روزی دو مطلب........!

واقعا چه حرفی برای گفتن داشتم در طی یک ماه؟!

فکر کنم رکورد ده سال اخیر رو زدم

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۰۱ ، ۲۲:۲۱
أنارستان

حدود دوماه قبل یک مراجع زیر سه سال دو جلسه از منشی کلینیک ما وقت گرفت و من ویزیتش کردم.

برای هماهنگی جلسه سوم وقتی منشی زنگ زدن، مادر بچه ادعا کرد که درمانگر شما (اینجانب) با بچه ی من بد کار کرده و بچه دچار تشنج شده، اگر وقت داشتم میرفتم و ازش شکایت میکردم. حیف که وقت ندارم.

خب قیافه من و منشی رو بعد از این ادعا میتونید تصور کنید. واکنش خاصی به مسئله نشون ندادیم و گذاشتیم به پای هیستریک بودن مادر.

امروز بعد از دو ماه مادر یکی دیگه از بچه ها وسط جلسه درمانی گفت راستی من جریان رو میدونم، خسته از کار با حواسپرتی پرسیدم چه جریانی؟

مادر محترم فرمود همینکه یه بچه اینجا تشنج کرده!

چند لحظه متوجه منظورش نشدم، و بعد از روشن شدن لامپ درایت در مغزم پرسیدم کدوم بچه؟

نمیدونست!

پرسیدم کجا؟

گفت همینجا توی همین اتاق..

لبخندی زدم و با دست های یخ زده معاینات کودک دلبندش رو انجام دادم..

نزدیک به دو ساعته با خودم فکر میکنم که چطور این مسئله رو حل کنم که نه آبروی خودم بره و نه به شایعه بی اساس دامن زده باشم و متاسفانه به جایی نمیرسم.

 

 

 

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۰۱ ، ۱۹:۵۴
أنارستان

قدری به جای گریه توجه کن
این روضه ها که ... مرثیه هم دارند
این سینه های مدعی خفقان
وقتش که می رسد ریه هم دارند


جمعی که گفت؛ ما غم (نان) داریم
ما را همیشه (بره) تصور کرد
(ما) فحش می خوریم از (آنها) که
همراه پول، سهمیه هم دارند


آزادی و رسانه و سرمایه
اضلاع یک مثلث بی رحم اند
در انتها همیشه به هم وصل اند
با هم اگرچه زاویه هم دارند

املای نانوشته که بی غلط است
ما رای می دهیم که بنویسیم
همواره متن های جسورانه
کم یا زیاد، حاشیه هم دارند


عمارهای گیج نمی فهمند
با نقدهای وارد (بی موقع)
در نطق خویش، مخرج مشترکی
با خطبه ی معاویه هم دارند


اینجای قصه "مادر موسی باش"
کلا توکلت به خدا باشد
این رودها همیشه خروشانند
این رودها که... آسیه هم دارند

 

مرتضی عابدپورلنگرودی

 

.................................................................

این شعر رو مرداد منتشر کردن

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۱ ، ۲۳:۵۶
أنارستان

امشب حدود دو دقیقه اینستا وصل شدم و همین دقایق کوتاه هم حالم رو بد کرد. صرفا بخاطر خوندن چند استوری.

مدت ها در مورد تاثیرات منفی اینستا بررسی و تحقیق کردم و مواردی رو هم نوشتم. امشب یک نکته دیگه به ذهنم اومد . بحث تریبون یکطرفه.

در مسئله احترام به مخاطب احتمالا این مطلب رو زیاد شنیدیم که منبر یا کرسی تدریس باید دوطرفه باشه و سخنران و شنونده ارتباط و تعامل داشته باشن.

خود اصحاب مجازی علی الخصوص رسته منتقدین هم به این مطلب زیاد میپردازن که چرا سیاستمدار، دولتمرد یا سخنران ما پای حرف مردم نمینشینه و متکلم وحده است.

زیبایی مسئله اینجاست که غالب پیج های اینستا هم تریبون یکطرفه اند.

فردی که پشت اکانته به خودش اجازه میده که افکار و نظراتش رو بدون تردید و شک بیان کنه. افکاری که قطعا نقص دارن.

مخاطبی که اون افکار رو میبینه و بنظرش نادرسته و قصد تعامل و گفتگو داره و صاحب اکانتی که به بهانه مشغله حتی به کامنت ها جواب نمیده و هر از گاهی با چند شات از دایرکت های نامحترمانه مخاطب رو محکوم و سرکوب میکنه و حس تحقیر رو در عموم مخاطبین بالا میبره.

در معرض افکار دیگران بودن بصورت مداوم انسان رو بیمار میکنه..مخصوصا وقتی ارتباط یکطرفه ست

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۱ ، ۲۳:۴۱
أنارستان

بالاخره کتاب عیون مسائل نفس رو پیدا کردم

دوره دو جلدی ۵۸۰ ....

با توجه به اینکه دوره دو جلدی زیست خیلی سبز ۶۰۰ و خورده اییه معقول بنظر میرسه

با این وجود اگه گروه یا کانال کتاب دست دوم میشناسید معرفی بفرمایید...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۱ ، ۱۴:۱۹
أنارستان

دیروز بعد از مدت ها جلسه ایی که چندین ساله برای برگزاریش در شهر و استانمون تلاش میکنم، برگزار شد..

 به این نتیجه طلایی رسیدم که میوه وقتی برسه خودش از درخت میوفته و صاحب باغ کسی دیگه است..

حس خوبی دارم.

شکل و صورت بندی و تقسیم وظایف مطلوبه، کار گروه بر مبنای دوستیه نه بروکراسی، مطالب هم معقول و مفید..

 

دیروز وسط بارون و هوای فوق العاده ارائه تاریخ مشروطه یکی از بچه ها رو گوش میدادیم و قراردادهای معروف اون زمان ... گوش میکردیم و با تیکه های طنز تلخی اتفاقات رو برای خودمون سبک میکردیم.

در حال چای گلاب خوردن و لول کردن ساندویچ الویه نصف شمالغرب ایران از دست رفت، جویدن الویه به اتمام نرسیده دوتا قرارداد ننگین دیگه بسته شد، دنبال قند گشتیم و ایران از چند نقطه بصورت یکجانبه به انگلیس متعهد شد و هنوز فصل اول کتاب پنج جلدی در مشروطه چه گذشت به اتمام نرسیده ...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۱ ، ۱۱:۵۰
أنارستان

شب ها، کنار بخاری با صدای رعد و برق و بارون...

عطر چای..

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۱ ، ۲۱:۳۰
أنارستان

دوران راهنمایی وقتی بابا ماموریت بود، ی غم غریبی مینشست ته دلم، حالم از مدرسه و سرویس و غروب افتاب بد میشد.

عصر که میرسیدم خونه با استرس آسمون رو نگاه میکردم که ابری نباشه و بعدازظهر دلگیرمون دلگیرتر نشه.

گاهی شبا میرفتم توی کمد دیواری مینشستم، شمع روشن میکردم و ساعت ها به شعله اش نگاه میکردم. اون موقع مثل الان راحت شمع پیدا نمیشد، نهایتا موقع زیارت یک جعبه از حیاط امامزاده میخریدیم.

این اواخر که درس حرفه و فن بستن مدارها رو یادگرفته بودیم با باتری و یدونه لامپ کوچولو برای خودم یه شمع الکتریکی درست کرده بودم و توی کمد همدم صحبت هام بود..

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۲۲:۱۰
أنارستان

شاید بنظر خودتون کم اهمیت یا ساده باشه اما پیام هایی که میرسید و دلگرمی ها خیلی به من کمک کرد، 

خیلی زیاد

خدا براتون جبران کنه 🌹🌹

موافقین ۶ مخالفین ۱ ۱۸ آبان ۰۱ ، ۱۵:۴۷
أنارستان

خیلی ها بهم میگن چقدر اروم و صبوری

امشب هر زمان این جمله یادم میومد دلم میخواست خودمو بندازم بغل نزدیکترین ادم در دسترس و گریه کنم

توی راهرو بیمارستان به این فکر میکردم که باید همزمان حواسم به آبجی کوچیکه و بابا باشه در حالیکه خودم با تمام وجود نیاز داشتم که کسی حواسش بهم باشه

ریمیکس مغزم تکرار صحنه ی افتادن مامان و گریه های باباست که حتی نمیتونست مامان رو رها کنه که بهش تنفس مصنوعی بدم..

گند زدم، یه ماساژ قلبی بد از روی استرس و صدای تق دنده

نوک انگشتش رو جوری بریدم که چندتا بخیه خورد و دکتر با تعجب میپرسید چه دلیلی داشت اینکارو کردی و من هیچ دلیلی نداشتم یک واکنش ناخودآگاه

یادم رفته چطور لباس پوشیدم چطور تا سر کوچه دویدم و تمام این مدت دلم میخواست به کسی زنگ بزنم برای کمک ولی هیچکس نبود...

خسته شدم از مدیریت کردن چیزایی که در توانم نیست با تمام وجود خسته شدم..

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۱ ، ۰۳:۳۲
أنارستان