أنارستان

أنارستان
بایگانی

یک مشاوره ی سرپایی

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۵:۰۳ ب.ظ

 

قسمت پذیرش نشستم و به درد و دل منشی گوش میدم. یکساعتی تا ویزیت مریض بعدی وقتم آزاده. مادر یکی از بچه ها بی مقدمه سرش رو از شیشه داخل میکشه و میگه میشه کمکم کنید؟

معمولا اینطور موقع ها انتظار دارم مراجع تکمیل فرم بیمه یا استعلاجی رو ارائه کنه...

میپرسم چه کمکی ازم برمیاد؟

با نفس نصفه نیمه با صدای بی حالت و یکنواخت ادامه میده:

من حالم خوب نیست، خودکشی کردم نمیتونم پسرم رو تحمل کنم میشه کمکم کنید.

چشمام دنبال راه فرار میگرده، پشت پیشخوان پذیرش چه کمکی میتونم بکنم؟ خیلی هم مرتبط با تخصص کاریم نیست. بهترین کار فرار از موقعیته یا ارجاع دادن...میتونم حرفه ایی عمل کنم و از دستورالعمل ها پیروی؟ خیییر!

شروع میکنم به صحبت کردن

میپرسم چرا خودکشی کردی؟

چندسالته؟

بچه ی چندمی؟

چرا به خانواده ت سر نمیزنی تا کمی از حالت تنش خارج بشه.

پیشنهاد میکنم که بچه رو آموزشگاه ویژه بذارن

و اون وقت آزاد رو مادر در یک فعالیت مفرح شرکت کنه و همزمان توی ذهنم این عبور میکنه که لزوما در منزل موندن خانم ها هم خیلی خوب نیست..

در حین صحبت شوهر خانم خیلی آهسته از راه میرسن و بدون اجازه وارد بحث میشن.

درک میکنم که حس حمایت و نگرانی داره پدر خانواده، اما نباید به حریم همسرش احترام بذاره؟

شاید هم بلد نیست برای ورود به یک صحبت دونفره اجازه بگیره و فقط مشکل فقدان مهارته...

مجبورم ایشون رو هم به بحث راه بدم و یک مکالمه فوق خصوصی و حساس رو در سالن کلینیک مدیریت کنم!

همه ی مواردی رو که به مادر خانواده گفتم برای پدر تکرار میکنم چون نمیخوام شکش تحریک بشه و بنظر میرسه از همون اول بحث گوش وایساده بودن.

مادر بصورت اساسی کلافه ست و دلش میخواد از زیر هر چی فشار در زندگی خلاص بشه و من دارم جزئیات کلاس های فنی حرفه ایی رو برای پدر توضیح میدم که میخنده و با فراغ بال به همسرش اشاره میکنه و ادامه میده : این اگه یک پنکیک بصورتش زد کلاسم میره...

اگر چند سال پیش بود احتمالا دلم میخواست  دفترتلفن پذیرش رو پرتاب کنم و در پرونده بیمار مثلا بنویسن علت ارجاع اصابت جسم سخت، ولی چند سال پیش نیست..

با چاشنی لبخند که به غرور پدر برنخوره و ادامه روند درمان خانواده در هاله ایی از ابهام فرو نره تذکر میدم که ایشون در وضعیت خوبی نیستن و اگر وضعیتشون تثبیت بشه برای شما پنکیک هم میزنن..

در چشمان پدر "نه بابا ول کن این حرفا رو" موج میزنه.

براش مثال میزنم که اگر خود شما در شرایط مشابه باشید و بیکار روزها رو در منزل بگذرونید قطعا بعد از مدتی حس بیهودگی سراغتون میاد، پنج درصد قبول مسئله وارد چشمای پدر میشه و من توی ذهنم فریاد میزنم که الحمدلله.....

.

.

مکالمه ما با همین فرمون جلو میره و به جاهای خوبی میرسه، احتمالا نتیجه نهایی رو بعدا اضافه کنم

الان چیزی که منو به خودش مشغول کرده

چندتا فکر متناقضه، مثلا اینکه

چطور مرد خانواده ضرورت پنکیک زدن و فقدان آرایش رو متوجه میشه اما فقدان حال خوش و ضرورت مراجعه به درمانگر رو نه؟

یا اینکه چطور میشه که خط زندگی یک زن تا نقطه ی خودکشی کشیده میشه اما کسی در طول این خط متوجه حال بدش نشه؟

مگر نه اینکه مرد خانواده مسئول و قوام همسرش هست؟ 

نمیدونم، داده های ذهنیم پخش و پلا شده

 

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲/۰۸/۲۲
أنارستان

نظرات  (۵)

۲۴ آبان ۰۲ ، ۰۰:۲۰ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام خواهر

خداقوت

کسی مشکلات درونی و روحی رو نمیبینه. فقط و فقط بروزات بیرونیش دیده میشه و کلی برچسبه که حواله آدم میکنند. تنبل، شلخته، بی حوصله، کم رو و ...

 

پاسخ:
سلام عزیزم
بله معمولا همینجوره که شما میگید، ولی دیگه وقتی یکنفر خودکشی میکنه نمیشه این مورد رو ندید ولی پنکیک نزدن رو دید🤦‍♀️🤦‍♀️

میتونم یه سوال بپرسم

چرا ماجرای غزه داره برامون عادی میشه؟!

مثلا اینکه وبلاگ ها هم به روال معمولی قبلی شون برگشتن و صرفا همون اوایل یه عده وارد میدان فجازی شدن

پاسخ:
سلام
خب عادی شدن یک مسئله برای هر کسی دلایل خودش رو داره، جواب کلی نمیشه داد
۲۴ آبان ۰۲ ، ۱۴:۴۳ پلڪــــ شیشـہ اے

دیگران درکی ندارند. واقعا مشکلات روحی فهم نمیشه.

مامان من حملات شدید پنیک دارن. هر کی بهشون میرسه میگه تو که چیزیت نیست. بقیه که سرطان دارن چی بگن. از نزدیکترین افراد گرفته تا هر کسی که جلوش حمله بهشون دست بده. مامانم دو ساله جمع گریز شدن. منم دچارش بودم. عمرا کسی بفهمه.

حتی اگر خودکشی کنی

تهش میگن خوشی زده زیر دلش

پاسخ:
درک مشکلات و فشارهای روحی برای خیلی از آدم ها مبهمه گاهی هم توانش رو ندارن چون همه چیز رو ظاهر میبینن، اگر آسیب به جسم برسه درک میکنن کمپوت میارن، میگن تکون نخور یا جسم سنگین بلند نکن اما وقتی که آسیب به روح و روان آدم وارد میشه متوجه نمیشن گاهی بدجنسی میکنن، گاهی هم که میخوان کمک کنن مثال میارن که ببین اون ادم پا نداره! تو خوشحال باش که پا داری!!! و واقعا نمیدونن که خود این حرف میتونه آسیب زیادی بزنه در حالی که اگر جور دیگه بیان بشه کمک کننده است.
واقعا کمبود مهارت مشکل سازه.
امیدوارم حال دلتون خوب باشه و ان شاءالله خدا به همه مون شرح صدر عطا کنه برای پشت سر گذاشتن امتحانات و ابتلائات یا مشکلاتی که باهاش روبه روییم
۲۵ آبان ۰۲ ، ۰۷:۰۰ پلڪــــ شیشـہ اے

دقیقا دقیقا

ممنونم از دعای خیرتون. ان شاالله ان شاالله

پاسخ:
عزیزم ❤

ماشاءالله مدیریت بحران 

پاسخ:
نظر لطف شماست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">