زمستون
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۲۹ ب.ظ
امروز رفتم مرکز
به بچه ها سلام کردم
سلام ترنج، خوبی مامان
علی چطوری؟
پسر گلم هاوش چطوره، بخند مامان ببینه
بهار ...
بچه ها بهار کجاست؟
پرونده ها رو نوشتم و رفتم طبقه پایین
سری به ابوالفضل زدم، پارسا رو بغل کردم، آراد صدام زد و نوازش خواست، آرشان به ساعتم دست زد و گفت ساعت بده...
کارم تموم شد خواستم برگردم بالا سروقت باقی پرونده ها..یاد بهار افتادم ازپرستو پرسیدم بهار کجاست؟ تختشو کدوم قسمت گذاشتن
جواب داد: پایین نیاوردن، آندیا گفت حتما مرده خانوم
من: نه آندیا این چه حرفیه! بچه ها سربه سرم میذارن گاهی،
مراقب طبقه پایین رو صدا زدم، خانم دهقان تخت بهار رو کجا منتقل کردن پیداش نمیکنم...
خانم بهار مرده...
کی؟!
شیفت قبلی..
آها...باشه..................................................................................................
۰۰/۱۱/۲۰
بیمارستان اطفال ؟
خوشا به احوال بهار :)