أنارستان

أنارستان
بایگانی

روز یازدهم

سه شنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۴۰ ب.ظ

امروز رفته بودم کنار رودخونه کمی قدم بزنم، در حال صحبت تلفنی با دوستم متوجه شدم آقایی بیست متر جلوتر ایستاده، همچنان که به اون سمت میرفتم متوجه شدم رفتار اون آقا نرمال نیست...خودمو با تلفن مشغول کردم و مسیر یکطرفه رو برگشتم با این نگرانی که مبادا پشت سرم حرکت کنن...خیلی آروم از خیابون کناری که کمی شلوغ تر بود به سمت مقصدم رفتم و دائم حواسم به اطراف بود که متوجه شدم بله در حال تعقیب هستن...وارد اولین مغازه ی آشنایی که در دسترسم بود شدم و منتظر موندم که اون فرد بره...

و تمام مدت این پنج دقیقه قلبم انگار از جاش کنده شده باشه...

حتی یادم رفت از عابرین کمک بخوام یا به پلیس زنگ بزنم...از شدت هول شدن داشتم اسنپ میگرفتم!...

 

به نسبت خانم ها من آدم شجاعی به حساب میام، ولی فشار روانی جسارت و بیحرمتی اینقدر برام زیاد بود که دچار ترس و استرس شدیدی شدم....

 

نمیدونم حکمت چنین اتفاقی امروز چی بود،

از وقتی که حالم جا اومده با خودم میگم، در فضایی که دسترسی به کمک داشتم در حد ۵ دقیقه استرس بیحرمتی و مزاحمت من رو تا مرز غش کردن پیش برد،

اون بانوان جلیله و گرانقدر، فرزندان صدیقه طاهره، با قلب مصیبت دیده، در میان جسارت کنند گان، در بین خیل درندگان چی کشیدن.....

 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۱۸
أنارستان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">