أنارستان

أنارستان
بایگانی

کان المصطفی

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۱۵ ق.ظ



رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب:قرمز اُخرا

کأنّ المصطفی قد عادَ یـولَد مرّةً أخری

یـقـین روح مـحمـد رفـته در جسم علی اکبر

اگـر مـا می پذیرفـتیم مفهوم تناسخ را

هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون

همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را

سپاه شـمرِکافرکیش، مات جلوه ی حُسنش

سوار اسب خود، وقتی نمـایان می کند رخ را

به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم

نمی فهمیم علت را ... نمی یابیم پاسخ را

عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد

چنانـکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را..


...

این شعر توی وبلاگ آقای رضوانی بود. سالها پیش میخواندم و هر بار غرق در لذت میشدم....تا اینکه وبلاگ را حذف کردند و شعر گم شد، جز چند بیتی که در ذهنم مانده بود...به تازگی بعد از کلی جست و جو پیدایش کردم. چقدر بینظیر است!


التماس دعا



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۱
أنارستان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">