أنارستان

أنارستان
بایگانی

به کدام سطح قانع باشیم خوب است؟!

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۷ ب.ظ



اهل دنیا ما را با نقطه ضعف هایمان اسیر میکنند. آنجا که من کاکائو و کفش و کلاه میخواهم .. یا خانه و زندگی میخواهم و یا در سطح بالاتر امن و رفاه و رهایی را خواستارم، میگویند بیا آنها را به تو بدهیم.


وقتی توقع های ما در سطح محدودی باشد، از میان حکومت ها به صدام هم راضی میشویم و به امثال حجاج هم رضایت میدهیم و نه تنها ما راضی میشویم، حتی آنهایی که پیشانی هاشان از عبادت پینه بسته است هم راضی میشوند. همان هایی که با علی(علیه اسلام) دست بیعت ندادند، اما نصف شب آمدند تا با حجاجی که سوسک و کلیج او را مبتلا کرده بود، دست بیعت دهند تا ((مات میتة الجاهلیة)) شامل حالشان نشود.1



نتیجه 1 :

مدتی است فکری خرید جواهرات هستم. در جمع بانوان نداشتن جواهر و زیورآلات چیز بدی است. یک جورهایی نماد نداری به حساب می آید و یا نماد بی سلیقگی. حالا تا وقتی که رفیقت ظاهرش کاملا" مغایر با افکار دینی تو باشد حرفش را به هیچ میگیری. ولی وای به روزی که رفقای مذهبی ات به هر بهانه ای کنایه بزنند که فلانی به خودت برس! آن موقع است که میمانی در بهت. با خودت میگویی خب اگر کار بدی است این دوستم که اینقدر آدم خوبی است چرا. من که از او بهتر نمیفهمم، او که اینقدر مقید است..خب حتما" حق هم دارد.

اما ترس از اینکه مبادا کسی نداشته باشد حقیقتا"...فکر اینکه نگاهی و آه حسرتی به دنبال داشته هایم برود...فکر اینکه مبادا در جمع هایمان زیور مطالعه و زیور خرید کتاب و افزایش دانش کمرنگ شود نمیگذارد.


نتیجه 2 :

در سطح کشور ما کمبودهایی داریم. کم یا زیادش را خدا میداند. بعضی از بزرگان دائم بهانه می آورند که مردم در رفاه نیستند و آسایش مردم چه میشود و اینها و به دنبال اینند که از طرق غیر مشروع به خواسته ها و ملزومات مادی برسانند ملت را. اولا" اینکه خواسته های ما محدود به مادیات نیست که با بالا و پایین شدن آمپر بنزین آسمان را به زمین بدوزانیم و در ثانی ما باید تئوریزه کنیم خواسته های حقیقی را. من میخواهم حکومت عدل الهی در زمین فراگیر شود؛ خب از دو لقمه غذا میزنم! از موبایل سامسونگ میزنم، از شاسی بلند چینی میزنم! حالا ما بگوییم مردم نمیخواهند چرت است! مردم اگر قله را ببیند، وسعت افق را ببینند . اگر برایشان گفته شود که چه ثوابی در انتهای روزه است، میخواهند و روزه را هم میگیرند.



1 : داستان عبدالله پسر عمر که با علی(علیه اسلام) بیعت نکرد ولی در زمان حجاج به او گفت: چون از پیامبر شنیده ام که:((من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة؛ کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است)) شبانه به سراغ تو آمده ام و ماجرا را گفت و حجاج که بهت زده شده بود گفت: با علی بیعت نکردی، آمده ای تا با من بیعت کنی؟! دستم مشغول است با پایم بیعت کن.

متن درشت شده، قسمتی است از کتاب "مشکلات حکومت دینی" از استاد علی صفایی حائری.





موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۸
أنارستان

نظرات  (۱)

۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۶ 🌼yare deldar🌼
پست های پر محتوا و خوبی میزارید..احسنت..
پیش منم بیاید..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">