دوست داشتند کارمند با سابقه تحصیلی بالا بشوم، من دوست داشتم اسب سواری یاد بگیرم و مسابقه بدهم. میگفتند چه خوب میشود نویسنده باشی، من خط به خط نقاشی میکشیدم. میگفتند خانم مهندس بابا، خانم مهندس مامان..من دلم میخواست معلم بشوم و به شاگردانم ظلم نکنم. میگفتند دختر شاه پریون، من دلم میخواست با توپم آنقدر تووی کوچه بگردم که شب گلی برگردم خانه، دوست داشتم سوباسا باشم...
همه ی دوست داشتن های من در خواست ها و دیدگاه های دیگران حل شد...
باید بهترین مدرسه میرفتم چرا که باید بهترین میبودم...نمونه دولتی و تیزهوشان را به جان خریدم...تمام کتب ریاضی و زیست بوم نقاشی ام شد...دلم موسیقی میخواست...مکان مناسب نبود...نرفتم!
مسابقات بسکتبال...رفتیم که برویم کشور، یک پارتی بازی خاله زنکی...نشد...باشگاه هم نتوانستم بروم! باید به تیزهوشان و کنکور میرسیدم...باید رتبه ی خوبی می آوردم...باید پزشک میشدم. برای سربلندی خانواده. دروغ چرا خودم هم دوست داشتم. برق عبارت زیبای خانم دکتر.
سیبل بودم. سیبل آمال و آرزوها و انتظارات خودم، خانواده و جامعه...
دم کنکور آرزوی حوزه رفتن داشتم...اما درآمد ...
یکسال دیگر تا فارغ التحصیلی مانده. از مسیری که پیش آمده ام ناراحت نیستم. امشب بابا پیامک داد سلام خانم مهندس، طاعات قبول کوچولوی قشنگم. ته دلم لرزید. باز هم دلم درخشش خواست. عین هنرپیشه های هالیوودی بر روی فرش قرمز.
چرا ما آدم ها آدم نمیشویم؟!
همیشه یک رتبه بندی میسازیم برای برتری؛ عده ای در قالب نقش فرومیرویم و حس برتر بودن بهمان دست میدهد. عده ای هم در حسرت "شدن" زندگی و لذت از زندگی را تباه میکنیم. یک بار تبار اشرافی، یکبار زیبایی، یکبار پول و اینبار هم موقعیت علمی و شغلی...!
رتبه ی کنکور! دانشگاه! رشته...
و باور کرده ایم که رتبه کنکور یک غایت معنوی است چون علم جویی است ولی نمیدانم که هیچ جای این مسیر کسب علم و معرفت نیست. از خود کنکور گرفته تا فارغ التحصیلی اش.
ما تووی کارفرهنگی و انقلابی هم داریم گول میخوریم! من دلم میخواهد "همت" بشوم!؟ چرا؟! چون تووی چشم است و معروف...من دلم میخواهد چمران بشوم! چرا؟! چون معروف است! چون وجهه و موقعیت خوبی در جماعت مذهبی دارد. نه اشتباه نکن! من عاشق علم چمران نشده ام..من عاشق پرستیژ شهدا شده ام.
من میدانم معنی: "یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ
وَأُنثىٰ وَجَعَلناکُم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا ۚ إِنَّ أَکرَمَکُم
عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ " را اما نفهمیده ام یعنی چه!
اگر میفهمیدم باید به جایگاه خودم میبالیدم و روز و شب شکر میگفتم. ما چشممان دائما" به اطراف است...به اینکه چه بشویم، نه اینکه "چه" هستیم.