أنارستان

أنارستان
بایگانی

۲۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

بعد از اتمام جلسه دخترش

از در کله کشیده داخل اتاق من

+ خانم شما با مریم ذهنی کار میکنید یا جسمی..

- خب معلومه ذهنی، دختر شما که جسما سالمه و مشکلی نداره!!!

+ خب پس چرا روی در اتاق نوشته جسمی

(صدای درونم: روی در اتاق نوشته روی سر من که ننوشته!)

(صدای درونم ۲: به همون دلیل که روی در توالت نوشته توالت ولی ما اون توو فکرم میکنیم)

(صدای درونم ۳: really؟؟؟؟؟؟؟)

و در نهایت صوت برآمده از حلقم: بدلیل محدودیت فضا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۱ ، ۲۰:۱۱
أنارستان

دوباره مریم :

خانم من به خدا اعتماد ندارم

من : اوهوم

مریم: خب چیکار کنم؟

من: نمیدونم، خب حالا علت اعتماد نداشتن چیه؟

مریم: چون به حرفام گوش نمیده

من: اوهوم

مریم: خب یه چیزی بگید که به خدا اعتماد کنم.

من : من یه چیزی بگم که تو به خدا اعتماد کنی؟ ( آر یو کیدینگ می؟)

مریم: بله دیگه

من: یعنی تو به خدا بخاطر اینکه به حرفت گوش نمیده اعتماد نداری و به حرف من اعتماد داری؟

مریم: معلومه من آدم شناسم (با لبخند ملیح)

من: خب به منم اعتماد نداشته باش چون به حرفت گوش نمیدم (ایموشنال دمج)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۱ ، ۲۰:۰۴
أنارستان

مریم بیمار امروزم پرسید: خانم شما نماز میخونید؟

گفتم چطور مگه؟ 

اصرار کرد: میخونید یا نه؟

جواب دادم: مسئله شخصیه اجازه نداری سوال بپرسی.

گفت: خب اگه میخونید به اون خدا بگید که به همه آدم ها همه چیز داده، به من هم همه چیز بده !!!

پرسیدم: خدا به کدوم آدم همه چیز داده...

نگام کرد....و گفت مثلا به شما

 

 

از اون موقع دارم به معنای همه چیز فکر میکنم

و قیافه م ترکیبی از میمیک چهره شرک و وودی آلنه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۵۱
أنارستان

امروز قرار بود بریم پرو مانتو و خرید کفش، برای خواهر علیرضا

که شنبه قراره مدرسه بره،

قول داده بودم...برام یه کاغذ نوشته بود از چیزایی که نداره...

ترسیدم اتفاقی بیفته یا نتونم به موقع برسونمش خونه

ناامید کردن بچه ها تصویر وحشتناکیه.....

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۳۵
أنارستان

سیاست دو طرف داره یک ایده فوق بچگانه است،.

سیاست هزار سر داره و سودا

از هر سر هم یک سیم میرسه به امیال درونی افراد، گروه ها، جناح ها و ...

نظر و ایده آل من بین همه ی این سیم کشی ها چطور به نتیجه میرسه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۲۸
أنارستان

هر کسی فکر میکنه حق با خودشه...

 

کجاست اون دیوونه ایی که شک کنه حق با خودشه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۱ ، ۱۸:۱۰
أنارستان

بیمار امروز جای جای دست چپش رو خورده بود،

خوردگی های ساده شامل خوردن ناخن ها و پوست دست

و خوردگی های عمیق با زخم های باز چرک کرده، پینه بسته و ..

پرسیدم چرا اینکارو میکنی؟

گفت بخاطر استرس...

و در ادامه خنده ایی کرد و چشمش رو به سمت پنجره برگردوند

 

 

........

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۴۵
أنارستان

 

 

درود بر اون لحظه ایی که اینستاگرام و حذف میکنی و میزنی به دل طبیعت...

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۱۵
أنارستان

 

گفت از جور زمانه دلم گرفت

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۱۱
أنارستان

میاید و میپرسید که کدوم دمپایی مناسب تره

چه مدل کوله ایی بگیریم که کمتر به ستون فقرات آسیب بزنه

دارو چی ببریم...

 

هر کلمه ایی رو که توضیح میدم قبلش تصور میکنم، تصوری با بکگراند مشایه

میگم شب حرکت کنید و سرمای شب های آذرماه عراق روی پوستم میدوه

میگم برای تاول نزدن سبکی کفش مهمه، انگار که دوربین میره توی کفش ها یک دور میزنه،

رنگ و بوی کفش ها، ماسه های سفید چسبیده به جوراب...

حتی جزئیات و پرزهای طوسی رنگ داخل کفش هم به وضوح یادمه..

بوی موکت های نم گرفته و درصد زبری که به پوست دماغم میخوره

داغی چادر زن ها، ظهر...

مبل های فکسنی زهوار در رفته...

بارون شرشر و عطر عجیبی که میپیچه، ضعف تن، پاهای خسته که فقط صد متر دیگه توان دارن و بعد میشینن و آروم آروم زمین رو بو میکنن...

 

صدای بیرق....صدای بیرق....صدای بیرق توو دل باد، به هم خوردن کلمات روی پرچم ها...

 

یک کپه پتوی خیس کنار چادری از جنس پشم بز، شای...بخار حلقه حلقه کتری در یک برش از نور صبح

کوله ی آویزون شده از گردن، دست در گریبان کوله، سنگینی بار زندگی روی دوش...

میل به رها شدن و پابرهنه دویدن، نه پابرهنه پرواز کردن....تنه خوردن از عابرین، موج های دریا کنار من..

 

ساکت شدن درون مضیف حصیری، تاریکی ظهر لابه لای سایه های لیف خرما...خوابیدن اهل کاروان، نفس ها نفس ها...

دم گرفتن با صدای نخراشیده ی سرما خورده، همخوانی قلب و دهن، بیحوصلگی از ضمایم و تعلقات مادی، میل به انکشاف درونی، میل به فریاد زدن و همنوا شدن با ضرب آهنگ در جریان...

قرص ها، مسکن ها موقتی برای فراموشی درد عمیق، خواب ری استارت شدن برای پذیراتر شدن وجود زیر بار این حجم نشانه...طبق طبق نشانه، اسماء الهی روی دست دخترکان در انتظار بوسیدن لب زوار...

 دل بریدن از همراهان، حس آونگی درون سر میل به بیهوشی، کم آوردن خواب، رها کردن خود در نسیم خنک و چند رگه شبنم، فرودآمدن در آغوش پتوهای خیس باران خورده...

زیر باران باید خوابید...با نور...

کار ما شاید اینست...

اختلاط اشعار سهراب با مداحی عراقی ...

کار ما شاید اینست که...هلابیکم بزوار بوسجاد...

در افسون گل سرخ شناور باشیم

 

 

 

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۴۶
أنارستان