همین دقیقه و همین ساعت باباجون گفتن برید کربلا،
آبجی کوچیکه پرسید بابا چرا زودتر اجازه ندادی؟؟؟
جواب شنیدن که من مشکلی با دوتایی رفتنتون نداشتم که...
حالا ماییم و همه فرصت های از دست رفته
همین دقیقه و همین ساعت باباجون گفتن برید کربلا،
آبجی کوچیکه پرسید بابا چرا زودتر اجازه ندادی؟؟؟
جواب شنیدن که من مشکلی با دوتایی رفتنتون نداشتم که...
حالا ماییم و همه فرصت های از دست رفته
گفته بودم یکی از همین بیمارها قریب به دو سال پیگیر بود که من جراحی و فرم دهی یکی از اندام ها رو براش انجام بدم صرفا چون به گردنش فشار میومد و شب ها نمیتونست راحت نفس بکشه؟!
و هیچ جوره هم راضی نمیشد که من جراح نیستم!
خلاصه اینکه میبینید خطم ۲۴ ساعته خاموشه بی دلیل نیست
+ خانم میشه شماره تون رو داشته باشم تمرینات دخترم رو انلاین بگیرم ازتون؟
- نه نمیشه، لطفا با مسئول مرکز در ارتباط باشید، مطلبی باشه میگم ایشون بفرستن خدمتتون.
شب: سلام خانم من مامان فلانی ام.
نمیدونم از کجای معنی نه نمیشه اینو استخراج میکنید که باید بگردید و به هر ضرب و زوری که هست شماره درمانگرتون رو پیدا کنید.
در هر صورت این خوشخیالی که گوشه ذهنتون تصوز میکنید من جواب میدم هم قابل تحسینه..
گاهی با خودم اینطور حس میکنم که یک مادر ۳۱ ساله ام با انبوهی از بچه های مشکل دار،
با دست و پاهای کوتاه و بلند
کمر های پیچ و تاب خورده مثل شاخه ی مو
لثه های عفونت کرده و ریه های پر از مایع
بچه های ژله ایی با دست و پای نرم
گوشه گیر ها و بیش فعال ها
پرخاشگر ها و مهرطلب ها
لیست ناتمامی از مشکلات فرزندانم و جیغ و گریه ها در اعتراض به وضعیتشون و منی که باید دست به هر کاری بزنم که کودکانم خوب بشن...
اما خوب نمیشن و من فقط شاهد این کاستی ها و اضافاتم...
میپذیرم و کاری نمیکنم و فقط نگاه میکنم
کاش یک چوب جادو داشتم و چند ترفند از مادام پامفری بلد بودم و در عرض چند ثانیه کار همه رو راست و ریست میکردم.
دعا میکنم، کاش روزی در یک چشم به هم زدن خوب بشن و زمان چه مخلوق عجیبیه، زمانی که کش میاد و دردناک بودن وضعیت بچه ها رو در روح و روان من عمیق میکنه،
لایه های رسوبی کوهپایه ام که معلوم نیست تا کی با این جریان فرسایش پیدا میکنم...
بچه حالش بده،
به مادر میگم جلسه امروز رو کنسل میکنم، پسرتون حالش خوب نیست.
مادر میگه نه چیزیش نیست، خوبه!
بنا به درخواست مادر درمان رو شروع میکنم،
بچه وسط اتاقم دراز میکشه...
میگم خانم حالش خوب نیست. تشریف ببرید، لازم نیست هزینه پرداخت کنید.
مادر همچنان اصرار داره که حالش خوبه و تا کودک به اندازه یک تشت جلو اتاقم بالا نمیاره، رضایت نمیده...
امروز چه روزی بود؟ روز جهانی به گند کشیدن کلینیک
ما معمولا برنامه میریزیم که افراد با مشکلات روان رو درمان کنیم اما بنظرم اولویت درمان اطرافیان اون هاست
هیچوقت به پدر و مادر کودک نگویید : لطفا بچه را کتک نزنید،
چون میره خونه و بصورت اساسی از خجالت بچه درمیاد...
از اون شبی که جنگل رو به روی خونه آتیش گرفت و زنگ زدم به آتشنشانی که در نهایت به تماس آتشنشان مذکور جهت خواستگاری منجر شد.
نسبت به استفاده از تلفن فوریت ها فوبیا گرفتم
بدین صورت که در صورت وقوع هر اتفاقی شاید با ثور یا بتمن تماس بگیرم، اما فوریت ها.......هرگز!
رحمت بر همسایه ایی که صدای روضه اش در خانه ما میپیچد...