هفته پیش خانمی برای مشاوره مراجعه کرده بود.
۳ فرزند داشت، بزرگ ترینشان دختری ۹ ساله.
گریه میکرد بخاطر وضعیت درخودماندگی شبه اتیسم فرزند کوچکش
کمی شرح حال گرفتم...
معلوم شد مادر با بچه هایش بازی یا هیچ اقدام فعالانه ایی انجام نمیدهد.
بعد از شنیدن این گفتار از جانب مادر، مایل بودم سرم را به تیزی دیوار بکوبم.
آب دهان قورت دادم و در کمال متانت پرسیدم: چرا با بچه هاتون بازی نمیکنید؟!
حیران اشک هایش را پاک کرد و گفت: نمیدونم بخدا..
دیگه خیلی جدی عصبانی شدم و گفتم یعنی چی؟ ؟؟؟. یعنی ۹ ساله با این سه تا بچه یه بازی نکردید شما؟
گفت: نه بخدا...
خواستم حرف تندی بزنم، کمی ملایمش کردم
گفتم: خانم! بلانسبت شما...پرنده هم وقتی جوجه دار میشه تا زمان پرواز از لونه به بچه هاش آموزش میده! شما چیکار میکنی پس؟!
گفت: والا راست میگی، نمیدونم بخدا...