أنارستان

أنارستان
بایگانی

۳۹ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

هفته پیش خانمی برای مشاوره مراجعه کرده بود.

۳ فرزند داشت، بزرگ ترینشان دختری ۹ ساله.

گریه میکرد بخاطر وضعیت درخودماندگی شبه اتیسم فرزند کوچکش

کمی شرح حال گرفتم...

معلوم شد مادر با بچه هایش بازی یا هیچ اقدام فعالانه ایی انجام نمیدهد.

بعد از شنیدن این گفتار از جانب مادر، مایل بودم سرم را به تیزی دیوار بکوبم.

آب دهان قورت دادم و در کمال متانت پرسیدم: چرا با بچه هاتون بازی نمیکنید؟!

حیران اشک هایش را پاک کرد و گفت: نمیدونم بخدا..

دیگه خیلی جدی عصبانی شدم و گفتم یعنی چی؟ ؟؟؟. یعنی ۹ ساله با این سه تا بچه یه بازی نکردید شما؟

گفت: نه بخدا...

خواستم حرف تندی بزنم، کمی ملایمش کردم

گفتم: خانم! بلانسبت شما...پرنده هم وقتی جوجه دار میشه تا زمان پرواز از لونه به بچه هاش آموزش میده! شما چیکار میکنی پس؟!

گفت: والا راست میگی، نمیدونم بخدا...

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۱ ، ۰۰:۰۷
أنارستان

 

 

وی بیصبرانه منتظر پایین اومدن قیمت کتابایی که قصد خریدشون رو داشت ..

..............................................................

الان یه میرتل گریانی پیداش میشه که میگه: بابا اینا موقتیه و فلان. باشه مهندس علم نزد شماست و بس.(گفتم که زحمت تایپ به انگشتان مبارک نفرمایی)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۱۹:۲۹
أنارستان

 

 

باز خداروشکر الان مباحثات سر مسائل کف خیابونیه،

ما چند سال پیش باید جواب غوشنفغک ها (فرانسوی بخونید) رو در این مسئله میدادیم که چرا پیامبر خدا این حق رو داشتن که زنان بیشتری رو به همسری اختیار کنن.

الان آیه ۵۰ سوره احزاب رو دیدم یاد اون روزها و مصیبت های صحبت با جهل مرکبیا افتادم..

آیکون قرص استامینوفن من کجاست.

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۱۹:۱۸
أنارستان

 

 

دیروز ته تغاری از من و مامان در مورد ۹ دی میپرسید.

کلا براش خیلی مهمه داده ها بصورت مستند به دستش برسن. میگفت که شرایط و فضای اون روز توی شهرمون رو میشه توضیح بدید.

من و مامان هم غرق یادآوری خاطرات، هی به حافظه مون فشار میاوردیم و یه چیزایی میگفتیم.

آخرش به اینجا رسیدیم که ما قبل ۹ دی اصلا راه پیمایی میرفتیم؟!

ته تغاری  با ناباوری خندید و گفت یعنی ۲۲ بهمن هم نمیرفتید؟؟

من و مامانم شکل کسایی که افسون استیوپیفای* بهشون خورده باشه در حال فشار آوردن به حافظه برای یادآوری بودیم که به جایی نرسیدیم.

نتیجه ۹۰ درصدی این شد که قبل ۹ دی  احتمالا راهپیمایی نمیرفتیم 😁

 

------------------------------------------

استیوپیفای: طلسم گیج کردن در مجموعه هری پاتر

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۱۹:۰۹
أنارستان

 

 

سه شنبه غروب با هم رفتیم بیرون،

دیروز پیام داده برای ختم روضه دعوتم کرده...میگم از همون سه شنبه شب کرونا گرفتم نمیتونم بیام،

میگه: عه! به سلامتی!! (عمق رفاقت)

در ادامه میفرمان: خیلی نگران نباش این بیماری کرونا نیست، ویروس سرماخوردگیه تا یکماهم ادامه داره..

قیافه من: 😐

سطح قوت قلب دادن دوست گرامی: -0-

 

---------------------------------------

پ.ن: اولین اقدامم پس از بازگشت به کلینیک تصفیه حساب با اون بچه بی تربیتیه که تایم آخر برای اینکه زودتر بذارم بره، میومد جلو و توی صورتم سرفه و بزاق میپراکند..

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۰۹:۲۱
أنارستان

 

 

برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی معصوم. خوب می‌دانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به‌عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به‌عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به‌دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسول‌الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند

 

دوست دارم کرمان همیشه و تا آخر با ولایت بماند. این ولایت، ولایت علی‌بن ابی‌طالب است و خیمه او خیمه حسین فاطمه است، دور آن بگردید. با همه شما هستم. می‌دانید در زندگی به انسانیت و عاطفه‌ها و فطرت‌ها بیشتر از رنگ‌های سیاسی توجه کردم. خطاب من به همه شما است که مرا از خود می‌دانید، برادر خود و فرزند خود می‌دانید.

 

وصیت می‌کنم اسلام را در این برهه که تداعی‌یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید. دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح می‌شود، اینها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.

 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۱ ، ۲۱:۳۸
أنارستان

 

 

جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی می‌کند. بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد، دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان‌] چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نکند

 

برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را مقدسات بدانید.

 

 

 

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۱ ، ۱۴:۱۶
أنارستان

 

 

خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده‌اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق‌بازی به سوق فروش آمده‌اید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.

 

امروز قرارگاه حسین‌بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص)

 

 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۱ ، ۱۳:۳۷
أنارستان

 

اون موقع هم اینطور بود که عزیزان و گرانجانان مخالف،  استدلال میکردند که میخوایم حقمون رو پس بگیریم، رای های گمشده مان را بدهید....

در نهایت وقتی چیزی دستشان را نگرفت شروع کردند به توهین به امام حسین (ع)..

 

خب ما هم در آن دوران طفولیت  با خودمان میگفتیم الف چه ربطی به ب دارد؟!

اما خب ذهن روشنفکری ظاهرا به گونه ایی دیگر عمل میکند که خلایق از درک آن عاجزند...

 

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۱ ، ۱۲:۳۶
أنارستان

 

 

نمیدونم تابستون کدوم سال بود، رفته بودیم روستای گورمحمد. اون موقع با گوگل مپ پیدا نمیشد. از روستای مرکزی در اون بخش دور افتاده دوساعتی میرفتیم تا به گور محمد برسیم..

نشسته روی صندلی های زهوار در رفته مینی بوس آبی با خودم فکر میکردم وجه تسمیه ی گور محمد چی میتونه باشه؟!!!

به جایی نمیرسیدم..

نمیدونم چندتا کوه و تپه و دره رو رد میکردیم تا به اونجا برسیم.. شمارش ممکن نبود، جهت یابی شبیه یک شوخی.

به روستا که میرسیدیم فقط از محل طلوع و غروب خورشید میفهمیدم که شرق کجاست و غرب کدوم طرف..

با خودم فکر میکردم که یک سر سوزنم که مشتی منو پرتاب کرده، نه در انبار کاه در یک جهان کاه..

 

روستا سکوت محض بود، سکوت طبیعت. صدای رودخونه رو از فاصله های دور میشد شنید. اطراف پر از کوه و تپه، بکر! دست نخورده ترین حالت ممکن

پوشش کوه ها درخت های بلوط، ایستاده کنار هم تُنُک، نه متراکم.

کم بین جنگل های بلوط نرفته ام، اما گور محمد جور دیگری بود...یک وادی غریب، دور از دسترس، معلق ..

 

صدایی از مردم روستا نمی آمد، در سکوت کار میکردند، همهمه ایی نبود، نه صدای بیلی نه کلنگی

انگار جزئی از باد باشند می آمدند و میرفتند..

 

بعد از ظهر روستا روی کپه ی ایی کاه میشد نشست، پنهان از چشم ها.. و من دیگری را درون خود کشف کرد..

 

دلم برای غروب گور محمد تنگ شده.

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۱ ، ۲۲:۴۷
أنارستان