چگونه فانتزی ها واقعیت زندگی ما را تحت الشعاع قرار میدهند؟ (۲)
ابتدا تشکر کنم از دوستانی که با جزئیات اون چیزی که در ذهنشون بود رو مطرح کردند.
اما ادامه بدیم مطلب رو با توجه به چند نکته.
اول: اینکه خوشایندهای ذهنی از کجا میان؟ اینکه یکنفر دوست داره در سفر ساکن اتاق هتل باشه یا ساکن کلبه ی نقلی روستایی. چه اتفاقی در ذهن فرد افتاده که چنین علاقه ایی داره؟ اگر مرجع حس ثابت بود همه باید هتل رو دوست میداشتند و یا کلبه. اما این علاقه بین افراد مختلف متفاوته. این تفاوت از کجا میاد؟
دوم: تا حالا شده به جایی یا چیزی علاقمند باشید اما بعد از مدتی دلتون رو بزنه؟ مثلا علاقه به کلبه ی جنگلی داشتید ولی بعد از بروز یک حادثه دیدن کلبه ی جنگلی باعث ایجاد حس ترس در شما بشه؟
یا غذای خاصی رو دوست داشتید و بعد از یکبار حال به هم خوردگی بعد از مصرف اون غذا از چشمتون افتاده و با دیدنش حس بدی پیدا میکنید؟
یا فردی رو دوست داشتید و بعد از دیدن یک گناه یا کار زشت حس محبتتون از بین رفته یا کمرنگ شده؟!
کمی فکر کنید و اگر تجربه مشترک با مواردی که گفتم داشتید منت بگذارید و در کامنت ها عنوان کنید.🙏
چند تا نتیجه گیری میتونیم داشته باشیم تا اینجا:
الف) داده های ورودی ذهن بر اساس اینکه به ما خیر برسونن یا شر ، مقبول یا منفور واقع میشن.
خیر و شر میتونن حقیقی باشن یا بر اساس تصورات غلط و یا تلقینات.
برای مثال اگه شما مکرر ویدیوهایی مبنی بر خوشایند بودن سیگار ببینید با اینکه میدونید ماده مضری هست حس بدی بهتون نمیده یا حتی حس خوبی میده.
برعکس اگر ویدیو هایی ببینید که بیان کنن آب برای شما مضره یا تاثیرات منفی داره حس بدی نسبت به این ماده ی خوب پیدا میکنید.
تبلیغات چیکار میکنه؟ محصول مضر یا بدون کاربرد رو در کنار یک یا چند حس خوب به شما نمایش میده. مثلا کرانچی رو در جمع خانواده، در غروب یک روز زیبا در ساحل کارون و صدای مطلوب خرچ خرچ...مغز شما دیگه کرانچی رو مضر برداشت نمیکنه، بلکه همراه دیگر داده های مطلوب اون رو یک چیز خوب میدونه.
حالا اگه شما تصاویر و ویدیوهای متعددی از جراحی های سخت معده،خونریزی، تخلیه کیست های چرکی با مقادیر مختلفی از کرانچی نیمه هضم شده ی سبز و زرد ببینید دیگه رغبتی به خوردنش پیدا میکنید؟ فرض کنید به تعداد تبلیغات چیتوز چنین ویدیوهای مشمئز کننده ایی پخش کنن، دیگه بنی بشری پیدا میشه که سمت کرانچی بره؟
ب) فانتزی های یک سفر مطلوب، یک زندگی مطلوب، یک رابطه ی مطلوب از تبلیغات میان. از دیدنی ها و شنیدنی ها...از تلویزیون و کتاب گرفته تا روایت ها و خاطراتی که اطرافیان از زندگیهاشون بیان میکنن و قالب هایی از مطلوب و نامطلوب در ذهن ما شکل میگیره... در صورتی که تقریبا میشه گفت در این موارد حالت مطلقی وجود نداره.
ج) ما زندگی رو برای خودمون سخت میکنیم برای رسیدن به تصوراتی که مطلق خوشبختی نیستن. بلکه در ذهن ما حک شدن به نام و نشان خوشبختی.
قابلیت های زندگی در موقعیت ها و حالات مختلف و لذت بردن از ریز و درشت روزگار تا حدی به بررسی و آنالیز این تصورات بستگی داره.
تصورات و نشانه های غم در زندگی
تصورات و نشانه های شادی در زندگی
گاهی بشینیم و این موارد رو بنویسیم و از خودمون سوال کنیم این موارد همونقدری که فکر میکردم برای من آزار دهنده یا عزیز هستن؟ یا این ناشی از تصورات و داده های ورودی متزلزل به ذهن منه؟!
سلام
به موضوع مهم و جالبی ورود کردید
در مورد سوالی که پرسیدید، من دوستان زیادی رو بعد از یه سری اختلافات و توهینشون به اعتقاداتم کنار گذاشتم و در واقع محبتم بهشون از بین رفت و بعد از اون فقط به عنوان یه انسان معمولی برام ارزش دارن نه به عنوان یه دوست.
در مورد خوراکیها، یه بار یه کلیپ دیدم که کوکاکولا رو جوشوندن و یه مقدار زیادی ماده غلیظ و سفت که همون شکرش بود باقی موند، از اون موقع دیگه لب نزدم به نوشابه
در مورد مکانها، من توی بچگیم ، یه خاطره ی تلخ توی یه اتاقی که نور کمی داشت دارم، به خاطر همین هروقت وارد جایی بشم خیلی سریع همه لامپا رو روشن میکنم چون نور کم حالمو بد میکنه
روش خیلی خوبی رو برای کنترل داده های ذهن گفتید