یک کاردرمان که از شرایط اورژانس متنفره
اومدم به یکی از بیمارای هوم ویزیت سر بزنم، بنده خدا بخاطر غلظت زیاد ترشحات حلق و مشکلات بلع دچار حالت خفگی شدن...
هیچی دیگه نیم ساعته همچون کاوه آهنگر دارم قفسه سینه بنده خدا رو به ضرب مینوازم تا پرستار برسه و براش ساکشن انجام بده..
الانم نشستم کنار و در حالی که اهل منزل برام انگور و سیب و چای آوردن به ساکشن شدن مریض نگاه میکنم. خانواده خیلی اصرار دارن که حتما پذیرایی ها رو هم بخورم. و نگرانن که مبادا من دچار دل به هم خوردگی بشم...دقت ندارن که من منتظرم تا در کسری از ثانیه به اورژانس زنگ بزنم و از این جهته که چیزی از گلوم پایین نمیره
من کلاً با فضای بیمارستان مشکل داشتم، چه برسه به اورژانس...
شرایط تنش زا برام اذیت کنندس :\