صورت خیال در ذهن کوچک من
امام سجاد علیه السلام در قسمت هایی از دعاهاشون مرزبان های بلاد اسلام رو دعا میکنن. خوندن این دعاها از جهاتی برای من دردناکه و از جهاتی به شدت فکرم رو درگیر میکنه.
اول اینکه زمان ایشون حکومتی که وجود داشته خیلی سالم و صالح نبوده..
دوم بحث شهادت پدر بزرگوار و امام قبل از ایشون هست که در اون برهه اتفاق افتاده و اگر مشابه این اتفاق برای نزدیکان ما که معصوم هم نیستیم و ارکان هستی به وجودمون وابستگی نداره رخ بده خدا میدونه که چه میکردیم و از ابتدا تا انتهای خلقت رو به چه چیزها که متهم نمیکردیم (خودم به شخصه)
سوم بحث آزارهایی هست که ایشون متحمل میشدن و مشقات و نگرانی هایی که در اون جامعه رخ میداده...
با این وجود چطور میشه که امام علیه السلام مرزداران رو دعا میکنن؟!
توضیح خیلی ساده ایی که به ذهن کوچیک من میرسه عدالت داشتن امام و اندازه نگه داشتن ایشون ، اینکه ضرورت و فایده هر چیزی رو در جای خودش میدیدن و نسبت های عالم رو به درستی میسنجیدن....
خب تعریف و تحلیل این دست مسائل از زبان مثل منی مثال تعاریف و تصورات کودکان از بزرگی خداست..اما همیشه جزو تذکراتی هست که به شدت من رو تحت تاثیر قرار میده و دربرخوردها و روابطم نوعی راهنماست حتی اگه توان الگوبرداری ازش رو نداشته باشم صرف یک خیال شیرین و زیبا در قلبم ماندگاره