مسائل و درگیریات
جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۰۶ ق.ظ
چند سال پیش مشکلی داشتم و از کسی کمک خواستم..ایشون هم فردی رو در شمال ایران معرفی کردن و گفتن برید پیش ایشون. خیلی دوست داشتم برم اما معذوریت داشتم، هم اینکه بعلت تنها بودن نگران بودم و نمیتونستم صددرصد اطمینان کنم و دوم اینکه اجازه رفتن نداشتم...
گذشت و مثل خیلی از مشکلات که از راهی که نمیدونیم حل میشن و دیگه به چشم نمیان اون مسائل هم محو شد و اون فرد هم فوت کردن.
من از توصیفات همون فرد معرف متوجه شدم که ظاهرا فرد خیلی خاصی بودن و عنایات ویژه ایی بهشون شده...
امشب به معرف گفتم که باز هم از ایشون بگید و نمیدونم چطور شد که گفتن اون زمان که گفتم برید نرفتید...تعجب کردم که چرا این حرف رو زدن با اینکه شرایطم رو توضیح داده بودم...
ناراحت شدم، شاید هم کمی دلم شکست، به این فکر میکنم که چرا؟!
و اینکه آیا اشتباه کردم که نرفتم؟!
نمیدونم واقعا ...
۰۲/۰۲/۲۹
هی اون موقع که این پست رو گذاشتی خواستم کامنت بذارم هی نشد
آدم توی موقعیت تصمیم میگیره مگه نه؟ با توجه به شرایط خودش! که خب تو اون وقت شرایطش رو نداشتی. و اتفاقا تصمیم درستی هم گرفتی از نظر من.
بعد مثلا شما قرار بود نهایتا ۱ ساعت بری پیش ایشون.چقدر کرامات ایشون رو توی یه ساعت میتونستی درک کنی؟!
اصلا قصه اش رو نخور