Laziness
جمعه, ۴ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۰۳ ب.ظ
رفته بودم بازدید منزلی در مناطق کم تر برخوردار شهر. خانواده دو پسر داشتند یکی معلول، دومی سالم.
معلول دوره های فنی حرفه ایی را گذرانده بود و متقاضی وام برای شروع کسب و کارش. برادر سالم توی اتاق کناری زیر پتو استراحت میکرد و هر از گاهی که سوال میپرسیدم صدای غرغرش بلند میشد که کار نیست و کجا میشود کار کرد.
آخرش عصبانی شدم و گفتم شما لطف کن از زیر پتو بیا بیرون کار هم پیدا میشه...
چنین انتظاری نداشت، خنده اش گرفت. باقی خانواده هم خندیدند...
۰۱/۰۹/۰۴
اوه ...
جدا تأثیرگذار بود ...