أنارستان

أنارستان
بایگانی

مُچالگی

چهارشنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۱۳ ب.ظ

امروز وارد کتابفروشی بزرگ محله پایینی شدم

جدیدا دکور قدیمی رو یک مقدار دستکاری کردن و چند ستون مکعبی آینه ایی بین توو در تووی قفسه های بلند کتاب کار گذاشتن...

کسی داخل مغازه نبود، یک آن دلم خواست همونجا بمونم و تا ساعت ها کسی وارد نشه، برق رو خاموش کنم و در روشنایی یک شمع به زمزمه ی کتابها گوش بدم..

هنوز حس خوب اون لحظه مثل خاطره لمس محبت امیز دست یک دوست همراهم مونده و یادآوریش دلم رو مچاله میکنه

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۱۱
أنارستان

نظرات  (۴)

۱۲ آبان ۰۱ ، ۰۰:۲۸ پلڪــــ شیشـہ اے

عزیزم

 

 

 

 

الان من از این صحنه چراغای خاموش و شمعش و دارم. :)) برقا رفته و صدای بارون میاد. اما حاشا و کلا که صحنه ی رویایی به تصویر کشیده بشه. خوابم میاد شدیدا. نگرانم تا صبح سرما بچه یخ کنه :)) ببخش که بی ربط به حال پستت بود.

پاسخ:
چه عالی...
نی نی دارید پس؟
چند سالشه؟😍😍

چه تصور عشقولانه ای👌👌👌

پاسخ:
اوهوم
۱۲ آبان ۰۱ ، ۱۷:۵۸ پلڪــــ شیشـہ اے

بلی بلی :))

١٥ دی ماه دو ساله میشه. :)

:* 

پاسخ:
خداحفظش کنه از طرف من کلی بچلونیدش😘😘😘
۱۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۳۲ پلڪــــ شیشـہ اے

چشم چشم حتما :))

ممنونم ممنونم. ان شاءالله از دعای خیرتون

پاسخ:
🌹🌹🌹

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">