روز چهاردهم ۱۴۰۰
شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۳۵ ب.ظ
اهنگ واتر ملن هری استایلز را گوش میکنم، صدایش آنقدر زیاد است که هیچ نمیشنوم
بین استوری هایی که تند و تند ازشان رد میشوم میرسم به عکس قرآنی که انگار شربت بهارنارنج رویش ریخته باشد...تصویر مات است
زیرنویسش را میخوانم قرآن آغشته به خون شهید باکری
اهنگ...مصحف...خون
کف و خون قاطی میکنم
همه چیز در هم میپیچد
اشک هم به ضیافت ما میپیوندد...
واترملن شوگرهای(تکرار....تکرار....تکرار...)
شیرینی من کجاست؟
یک جمله در ذهنم تایپ میشود...من نباید اینجا باشم.
..
۰۰/۰۱/۱۴