أنارستان

أنارستان
بایگانی

فرهنگ مملکت

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۱۶ ق.ظ

 

رفته بودم جلسه پیرامون مبحث تربیت. صامت نشسته بودم و منتظر بیانات اعضای با سابقه تر از خودم. تازه وارد بودم و هنوز شناخت دقیقی از افراد، موقعیت ها و سبک کارشان نداشتم. به زبان ساده تر نمیدانستم چند مرده حلاجند. البته چیزی که در ظاهر مینمایاندند توان و قوت استادی بود و من خود را شاگرد نوپایی در این عرصه میدیدم.

 

قدری گذشت و پس از صرف تنقلات، استاد بزرگ اساتید جمع، شروع به صحبت کرد. چند فکت تربیتی بیان نمود و دو سه آیه تفسیر قرآن و بیاناتی از علامه جوادی که همه از دم غلط بودند...

 

توی آبدارخانه بودم با تعجب به در و گوهری های استاد و تایید ربات وار سایر اساتید مینگریستم! سعی کردم به ملایمت و بدون اینکه به کسی بربخورد تذکرات ظریفی بدهم که با چشم غره ها و لب گزیدن ها مواجه شدم. کوچکترین فرد جمع بودم و حتما اصلاح غلط ها از جانب چون منی گناهی نابخشودنی به شمار می آمد. یاد داستان شهر دیوانگان و خوردن آب باران افتادم...لبخندی زدم و چای داغ را سر کشیدم.

 

 

 

 

 شرح جلسه ی  یکی از مهمترین نقاط فرهنگی شهرمان ..که عمیقا در ذهن من ماندگار شد.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۲
أنارستان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">