ما را همه شب نمیبرد خواب
جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۳۷ ق.ظ
بیداریم و از قضا بیداریمان هزار خواب در دل خود نهان دارد. اصل معناییم اما روحمان منکسر از جریان ماده هزار وزنه آویخته را به دنبال میکشد. چیستیم؟! به دنبال چیستیم؟!
بعد از قرن ها درنگ در این کره ی خاکی، نه! در قعر افلاک، منتهی علیه کهکشان و نقطه ای در دل سماوات چه میکنیم؟!
این ذات های تکراری چه میجویند پس از این همه قرن ایضا".
انسان چه میجویی؟!
هنوز به دنبال همانی که شکمت را انباشت و سراپرده های نیلگون برافراشت؟
در اندیشه ی جفتی حوروش و وحوشی برای تمتع...
این گردش روی پایان ندارد؟
اگر انتهای غایت چرخه ی یاخته ایی همان چرخش یاخته ایی است پس چرا این چرخه بایستی است..؟
چرا تو هستی، و در گوارشی متداوم میروی و باز میگردی؟!
همان گونه که بودنت از نبود آغازیدن گرفت، پایانی نیز متصور میتوان شد. چگونه این آغاز، تداوم و پایان شکل بست و چگونه و چرا به پایان میرود؟!
هیچ اندیشیده ایی؟
۹۶/۱۲/۰۴