های بلال! وقت اذان شده است

 

در دل من غم دوران است

یادوار خون شهیدان است

در دل من دیوارها خیس اند

دل من آیه آیه باران است

 

در دلم  همیشه باد می آید

جاده ی طلاییه در یاد می آید

در دل من نامه های تو ردیف

حرف های عاشـ...  نه! فریاد می آید

 

در دل من نسیم جنوب

یک مشت خاک نمک خورده ی خوب

جیغ کشیدن های مرغک هور

بوسه بر خاک، حوالی غروب

 

در دل من شلمچه میجوشد

تاروپود یک کوچه میجوشد

در دل من حسین(ع) و حسن(ع)

طرح یکدانه غنچه میجوشد

 

در دل من فریاد های ولی

کادر بسته ی دست های علی(ع)

در دل من امیه بیدار است

علامت سوال و سفارشات نبی(ص) ..

 

در دل من فاطمه(س) روضه خوان شده است

های بلال! وقت اذان شده است

شانه به موی زینب(س) کاری گران شده است

چشم نرگس به شقایق نگران شده است

 

در دل من سیم های خاردار و

فتنه  و فریادهای عمار و

طرح ماه لرزان در دل چاه

چک چک اشک های کرار و...

 

...

 

دانه دانه برگ های زرد می افتند

خاطرات تلخ و سرد می افتند

فجر و فاطر و زلزال و غدیر

دانه دانه در نبرد می افتند

 

در دلم اشک های خیام میشکفد

فطر آمده، جوانه ی صیام میشکفد

دعای زهرا(س) و نرجس کار خود را کرد

دوباره ذوالفقار از نیام میشکفد

 

دوباره  فتح المبین و مرصاد می آیند

بچه های گردان مقداد می آیند

دوباره همت و باکری، بابایی و دوران

دوباره کاوه و صیاد می آیند

...

 

چادر خاکستری

دوبــــــاره کـــــــــار مــــــــا و گـــــــــره روســـــــری ات را

تمــــــــام هستی ما نشــــــانـــه ای از مـــــــادری ات را

میان عــرصه ی محشر، نگــــــــــاه کن به ما بــــــــــانــــو

نگـــــــــاه نـــــــــاب تو نشـــانـــه ای از ســــــروری ات را

بکش همان دست مجروح به یمن تنزل الملائکة و الروح

به پــــــــــا کن دوبـــــــــاره قیــــــــــــام حیـــــــدری ات را

بـــــــزن آتشی آشــــنــا به دلم، به دل هـای خـــــامـوش

تکـــــــــان بـــــــــده تــــار و پود چـــــادر خاکستری ات را

نشـــــــان فــــــــاطـــــمــــه شــدن را خودت به مـــا بـگـو

مسیــــــر رســـیــــــــدن به شیـــــــوه ی کوثــــری ات را

من به خال لبت ای دوست...

سال گذشته این موقع... امسال حیف، قسمتم نشد

اما..

زهی سعادت

که به دنبال اجرای یکی از هزاران حرفتان بودم

دوباره

سال ها پیش مطالعه را از ترس فهمیدن کنار گذاشتم. شاید هم از روی تنبلی. از گم بودن در جمع رنج بردم..از اینکه کسی نمیفهمد که چه میگویم..

حالا اما، انگار که آینه ی سخنگویی پیدا شده باشد...جوشش افکار و گفتارم را در فرد بزرگواری میبینم .. این مرا به خواندن و فهمیدن دوباره ترغیب میکند.

نمیتوانم!

حکمت وجود خدا را گاهی در سعی های بسیار و نتوانستن میشود دید. باید با همه ی توانایی هایت، با همه ی خوبی ها، با همه ی صداقت ها و در بستر راه او.. باید بفهمی که نمیتوانی!

عاقبت آمد قافیه ای برای دست عباس **** 175شهید دست بسته ی غواص

دوباره تکرار عطر سیب و گلاب

سر کوچه با هیأت و دسته آمده اند

اشهد أن علیا" ولی الله

بخوان موذن که با اذان گلدسته آمده اند

دم غروب و لحظه های فراموشی

دوباره خورشید درآمده، خجسته آمده اند

چه شد که حالا از خاک برآمده اید، نکند!؟

عده ای پشت "در" عنان گسسته آمده اند؟!

شنیده ام که ریسمان به دست مولا بود

نشان به بی نشانی آن دلٍ خسته آمده اند

غریبی رهبر، غریو هل من ناصر

مبارزان رزم ، از پای ننشسته آمده اند

اگرچه با دست بسته آمده اند

به یاری مادری پهلو شکسته آمده اند

دوباره تکرار میشود طرح کوچه ی غم

برای زهرا و علی، یاوران دلخسته آمده اند

به یاری رهبر با دست بسته آمده اند

که بگویند..با دشمن "نبسته" آمده اند

175 لاله ی در آب و گل پنهان

با پر و بالی شکسته آمده اند

دوباره شیر بچه های کربلای چهار

برای هشدار به هر وابسته آمده اند

دوباره غیرت عباسی، علم در دست

لشکر غیب دسته دسته آمده اند

که بگویند زمانه نمیشود تکرار

کربلای چهار و جماعت خناس

عاقبت آمده قافیه ای برای دست عمو

175 شهیدٍ دست بسته یٍ غواص..

لطفا" به این لینک مراجعه و اعتراض خود را نشان دهید

بسم الله الرحمن الرحیم

کودکی  پر است از طعم ترش و گس انارهای کال؛ انارهای  روی شاخه های فرو افتاده از دیوار سنگی؛ شاخه های نزدیک شونده به جویبار تنک ؛ جویباری  پر از خاطره ی گیر کردن دمپایی ها در گل و چمن خیس کنارش و رهایی فقط به قیمت یک صدای چالاپ‏‏!‏


------------------------------------------------------

این اولین پست وبلاگ سابقم بود در بلاگفا. تا رفع انهدام وبلاگ سابق اینجا طی الطریق میکنم به حول و قوه ی الهی.