أنارستان

 

دوست دارم بنشینم و پاهایم را بغل کنم . دوست دارم بنشینم و پاهایم را بغل کنم و فکر کنم. دوست دارم بنشینم و پاهایم را بغل کنم و فکر کنم و به آن دورها نگاه کنم. دوست دارم بنشینم بر لب بلندترین صخره و پاهایم را بغل کنم و به آن دورها نگاه کنم و فکر کنم. زیر پایم یک دره است تا ابد و سرشار از مه و قطرات ریز آب و در افق خورشید میان نورهای طلایی و صورتی متوقف شده .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۹:۵۴
أنارستان

غروب جهادی

غروب جهادی



۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۲:۳۳
أنارستان

 

 

دنبــال تو آمدم لباسم نـــخ نـــخ

هی لنـگ زدم کنــار پایت لخ لخ

کاش که یکبار تو هم میمانــدی

در اول کوچه ی هزاران فرسـخ

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۷
أنارستان



دیروز بهشت زهرا(سلام الله علیها) خیلی قشنگ شده بود. اصلا" یکجور خاصی. نمیدانم چرا؟! با اینکه هوا گرم بود و جان راه رفتن نداشتیم خیلی مزه داد. یکجا را که چراغانی کرده بودند...


بهشت 3


چندتا از بچه های ترم پایینی را هم برده بودم. دلم نمیخواهد بعد از فارغ التحصیلی ارتباط بچه های خوابگاه با آنجا قطع شود...

اولین بارشان بود. نشستند جلوی من و یک دل سیر گریه کردند. من هم تا دلم خواست سربه سرشان گذاشتم و تیکه انداختم. اصلا" توان دیدن اشک هایشان را نداشتم. خلاصه کلی حال معنوی دوستان را به نیت قرب باطل کردم. اصلا" هم ناراضی نیستم! :-)

موقع آمدن دل نمیکندند. میگفتند توروخدا بمانیم! در کمال سنگدلی ساعت بسته شدن درب خوابگاه را یادآور شدم و اصلا" به روی خودم نیاوردم که اگر از من بود تا صبح فردا را همانجا سپری میکردم...




۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۴
أنارستان
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۷
أنارستان


دلم برای وبلاگ قبلی تنگ شده. تمام نظرات و مطالب ذخیره شده از دستم رفت. گاه گاهی میروم و سر میزنم و مطالب را میخوانم... انگار خانه ی قدیمی ام با حوض کاشی فیروزه ای را فروخته ام و آمده ام تووی یک آپارتمان لوکس و مدرن. بلاگ مکان خوبیست اما به من نمیچسبد. این همه امکانات یک حس بیمزه ای از مرفه بودن را میدهد. چه بیخود! حالا آقا شما بیا و بگو این اداهای عهد بوقی چیست؟!

اما.. من میگویم که...: دلم برای ماهیهای حوض کاشی فیروزه ای تنگ شده... :-(




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۶
أنارستان
 
کودکی  پر است از طعم ترش و گس انارهای کال؛ انارهای  روی شاخه های فرو افتاده از دیوار سنگی؛ شاخه های نزدیک شونده به جویبار تنک ؛ جویباری  پر از خاطره ی گیر کردن دمپایی ها در گل و چمن خیس کنارش و رهایی فقط به قیمت یک صدای چالاپ‏‏!‏


------------------------------------------------------

این اولین پست وبلاگ سابقم بود در بلاگفا. تا رفع انهدام وبلاگ سابق اینجا طی الطریق میکنم به حول و قوه ی الهی.
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۰
أنارستان