بین بچه های آسایشگاه تنها یکنفر بلحاظ ذهنی و روانی کاملا سالمه و فقط مشکل جسمی داره. اسم مستعارشو چی بذارم؟ مثلا کیانا خانوم. همون دختری که قبل تر تعریف کردم یکی از پاهاش رو بخاطر عفونت قطع کرده بودن.
کیانا مشکلات دیگه ایی هم داره. دسته اول بیرون زدگی نخاع و کلاب فوت که باعث فلج و قطع پا شده. و دسته دوم هم مشکلات گوارشی ناشی از عدم تحرک و برداشتن کیسه صفرا و ... .
نمیدونم واقعا لازم بوده کیسه صفراش رو بردارن یا نه؟
گاهی که برای تمرینات توانبخشی صداش میزنم بخاطر دل درد ونفخ ناشی از خوردن غذای نامتناسب جلسه رو کنسل میکنه.بعضا برای جلب توجه شاید اما خیلی وقتا هم کاملا واقعیه. راستش همون وقتایی هم که برای جلب توجه اظهار بیماری میکنه هم دردهاش بنظر واقعی میان و این وسط شاید میل به همدردیه که مسئله رو پیچیده کرده.
این هفته سرزده رفتم مرکز، همه بودن، بین چهره ها فقط صورت خندان کیانا نبود. آروم سری به اتاقش زدم و دیدم در کمال معصومیت خوابش برده. از پرستار علت خواب بی موقعش رو پرسیدم و گفت: چند باری بالا آورده و معده ش دوباره به هم ریخته.
با اینکه سعی میکنم به بچه ها توجه خاص نکنم و رفتارم در چارچوب ارتباط عمومی باشه گاهی نمیتونم...
دم غروب کمی از رژیم غذاییش پرسیدم و گفتم نمیتونی رژیمت رو تغییر بدی و خودت غذا بپزی؟ گفت چرا میتونم اما باقی بچه ها اعتراض میکنن که چرا کیانا غذای خاص میخوره؟ ما هم میخوایم!!
گفتم: باقی بچه ها یعنی کی؟
به تخت هم اتاقی هاش نیایش و نازنین اشاره کرد.
در حین همین حرف ها نازنین در اتاق رو چهارطاق به هم کوبید و سرک کشید مبادا چیزی از اتفاقات مرکز از دیدش پنهان بمونه.
کیانا هم سرش رو پایین انداخت
منم چیزی نمیتونستم بگم یا تذکر بدم که رفتارت نادرسته...
موقع نوشتن گزارش داشتم به این فکر میکردم که چطور میشه برای کیانا امکانات لازم برای بهتر شدن وضعیتش فراهم کرد و در عین حال مانع حسادت دوستاش شد؟
مثلا برای هر کدومشون یه پلوپز خرید؟
یا مرکز رو مجهز کرد به توستر یا هواپز؟
احتمال آتیش سوزی رو چیکار میشه کرد؟
بقیه بچه ها که توان استفاده از این وسایل رو ندارن
بقچه ی ایده هام ته کشیده..
تنها راهکار عملی که فعلا به ذهنم میرسه آموزش اخلاق در قالب داستان برای بهتر شدن برخی رفتارهای سمی نهادینه شده در مرکزه 🤷♀️