أنارستان

آدم ناقص

سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ۰۵:۲۲ ب.ظ

 

 

برق رفته و هوای گرم اتاق درمان گرم تر شده. تا قبلش قابلمه ی روی گاز بود الان دمکن را هم گذاشته اند.

رودابه دارد از هنرهایش می‌گوید. اینکه هر روز چند لیف می‌بافد و هر لیف را دانه ایی ۳۰ تومان میفروشد.

در ماه ۶۰۰ تومانی می‌شود. ذوق می‌کند.

لباسش را کنار می‌زند  پایش را معاینه کنم. قبلش سالم بنظر میرسید، الان که نگاه میکنم کوچک است، انگار که پای دختر چهارده ساله ایی را جای پای زن ۴۵ ساله ایی نصب کرده باشند.

چند تمرین برای تقویت عضلات کار می‌کنیم.

بین تمرین ها با خنده می‌گوید حالا چند وقت هم تمرین میکنم ببینم چه می‌شود. مادرم که مرد دیگر همین چهارقدم فعالیت را هم نمیتوانم انجام بدهم.

میپرسم: چرا؟ چه ربطی به مردن مادر دارد؟

میگوید: آخر مجبور میشوم بروم آسایشگاه بهزیستی ساکن شوم. آنجا هم که جای رفت و آمد نیست.

میپرسم: خواهری، برادری که بتوانی کنارشان خانه اجاره کنی نداری؟!

میخندد، این روزها که دیگر خواهر برادر به درد این کارها نمی‌خورد.

هیچکس دلش دردسر نگهداری از آدم ناقص را نمی‌خواهد

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۴/۲۵
أنارستان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">