سیر تطور فرشته
حین درگیری های اخیر، یکی از دوستانم، فرشته خانم، غمگین بود از اینکه نمیتواند نقش موثری در خدمت رسانی داشته باشد. تحقیق و بررسی کرد و بعنوان کمک یکی از بچه های شیرخوارگاه را بصورت موقت به سرپرستی گرفت.
با این دوست کجا آشنا شدم؟ اردوی جهادی حدود سال های ۹۶ - ۹۵ در دور افتاده ترین روستاهای کرمانشاه. در چه لوکیشنی؟
سرویس بهداشتی نیمه تخریب شده ی مدرسه ایی بدون حیاط با ویو کوه های پوشیده از بلوط.
حالا چرا آنجا؟
چون همینکه آمده بود بالای درب ورودی سرویس بهداشتی را با چادرش کاور کند دستش به لانه ی زنبور های قرمز خورده بود و نیشش زده بودند..
من هم مجبور شدم کل آن بعدازظهر را که سایر دوستان در حال تدریس الفبا به بچه های مدرسه بودند گوشه ی حیاط بغلش کنم و دلداری بدهم که نمیمیری!
جیغ و دادش که زیاد میشد و تلاش میکرد بفهماند که واقعا درد دارد جهت همدردی مضاعف میگفتم نهایتا انگشتت را قطع میکنیم به جاهای باریک نمیرسد خیالت راحت.
حالا فرشته ی نازک نارنجی کودک چهارماهه ایی با چندین نوع بیماری را به سرپرستی گرفته و از این بیمارستان به ان بیمارستان پیگیر بهبود اندک در وضعیتی است که قریب به اتفاق پزشکان فکر میکنند عمرش به دنیا نیست.
خداوندا
منم آرزو دارم کاری بکنم