أنارستان

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

 

یکی از قاعده های آسایشگاه اینه که به محض گفتن جمله ی طلایی : (( حواست باشه اینو به کسی نگی!)) اون مطلب به عیان ترین شکل ممکن جار زده میشه. 

چطور با این قاعده آشنا شدم؟

برای نسیم، شامپوی ضدشوره گرفتم و داشتم روش استفاده رو یادش میدادم و از اونجایی که نگران بودم اگر باقی بچه ها ببینن باعث حسرت بشه اهسته گفتم حواست باشه کسی نفهمه ها! بذار شامپو همینجا توی دفتر بمونه بعد از شام ببر بذار اتاقت.

نیم ساعتی گذشت، رفته بودم سالن بالا و سرگرم کار بودم، برای تعویض دستکش برگشتم دفتر و بله خانم نسیم یک پاکت هدیه از جایی پیدا کرده بود، شامپو رو توی پاکت گذاشته و توی دستش تاب میداد و در حال گفتگو با بچه ها بود...

خودم رو به اون راه زدم.

حدود بیست دقیقه بعد، نازنین نفس نفس زنان ویلچر کج و معوجش رو به سمتم روند و گفت خانم، همون دوستتون که دکتر داروسازه و برای نسیم شامپوی ضد شوره نوشته میتونه برای کهیرهای دست منم چیزی بنویسه؟

 

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۰۴ ، ۲۰:۴۹
أنارستان

پروسه ی معرفی دونفر برای ازدواج همینجوری سخت هست و آدم دائم به شک میفته که آیا ارزش داره برای چنین مواردی وقت و انرژی بذارم یا نه؟!

چندمین باره که یکی از دوستان درخواست میکنه که برای فلان آقا پسر، خانم مناسب معرفی کن ...

بعد از شک و تردید بسیار یکی از دوستان رو معرفی کردم و بعد از بررسی همه جوانب بعد از دو هفته فکر میکنید چه شد؟

 

آقا پسر اینطور گفتن که سن پدر و مادرم بالاست و خانواده گفتن بهتره با کسی ازدواج کنی که پدر و مادرش کم سن و سال باشن ...

 

شاید در عالم ذهنی یک انسان بیست و چند ساله رفت و آمد چنین خیالاتی بعید نباشه، اما در مورد یک انسان سی و چند ساله واقعا جای نگرانی داره.

من تا قبل از تراوش چنین جملاتی فکر میکنم که با یک انسان بالغ طرفم اما بعد از این نتیجه گیری میکنم که فرد مورد نظر اصلا تصور درستی از زندگی نداره و یا تخیلات فانتزی و ناصحیحی در ذهنش نقش بسته...

شایدم من اشتباه میکنم، خدا عالمه 🤷‍♀️

 

پ.ن: حالا چطور این مطلب رو با دختر خانم در میون بذارم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۱۲
أنارستان