أنارستان

أنارستان
بایگانی

۲۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است


زندگی یعنی کلی فکر خبیث برای آزار دادن ته تغاری وقتی که قراره بعد از 13 مدرسه بره!



اللهم اغفر ذنوبنا :-))))



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۴۹
أنارستان

..

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ [یفل‏] بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ

اى کسى که گره‌هاى ناخوشایندى‌ها به‌وسیله‌ى تو گشوده مى‌شود، و اى کسى که تندى و تیزى سختى‌ها به تو آرام مى‌گردد [شکسته مى‌شود]،

وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ [مَحَلِ‏] الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ

و اى کسى که از تو راه بیرون آمدن به آسودگى و گشایش، ملتمسانه درخواست مى‌شود. سختى‌ها در برابر قدرت تو خواراند

وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِطَاعَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ

و سبب‌ها به لطف تو کارساز مى‌شوند و سرنوشت حتمى به اطاعت از تو روان است و همه‌ى اشیا براساس اراده‌ى گذرا مى‌گردند.

فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ

بنابراین، همه‌ى اشیا فرمانبر خواست تواند نه گفتارت و به اراده‌ى تو [از چیزهایى که نباید بکنند] خوددارى مى‌کنند، نه نهى تو. تویى خدایى که براى امور مهمّ خوانده مى‌شوى

وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ لِلْمُلِمَّاتِ [فِی الْمُلِمَّاتِ‏] لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ وَ لَا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ

و تویى پناهگاه همه در گرفتارى‌ها، و دفع نمى‌شود جز آنچه تو دفع نموده باشى و به کنار نمى‌رود مگر آنچه تو برطرف نموده باشى.
 
وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ

اى پروردگار من، اکنون گرفتاریى بر من فرود آمده که سنگینى آن سخت آزارم مى‌دهد و بلایى بر من نازل شده که حمل آن بر من سخت است و تو به قدرت خود آن را بر من وارد کرده‌اى

وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ وَ لَا [فَلَا] مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لَا مُورِدَ لِمَا أَصْدَرْتَ وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ

و به تسلّط خود آن را متوجه من کرده‌اى. از این‌رو، هرچه را تو وارد کرده‌اى نمى‌توان کنار راند و هرچه را تو کنار برانى نمى‌توان وارد کرد و هرچه را تو متوجه انسان کنى نمى‌توان برگرداند و هرچه را تو ببندى نمى‌توان گشود

وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لَا مُعَسِّرَ لِمَا یَسَّرْتَ وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ وَ لَا خَاذِلَ لِمَنْ نَصَرْتَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

و هرچه را بگشایى نمى‌توان بست و هیچ چیز نمى‌تواند آنچه را تو سخت نموده‌اى آسان سازد و یا آنچه را که آسان نموده‌اى سخت کند و هیچ‌کس نمى‌تواند کسى را که تو شکست داده‌اى، یارى کند و یا کسى را که تو یارى کرده‌اى، شکست دهد. پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست-

وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ

اى پروردگار من-و در گشایش را به بخشش خود به روى من بگشاى و تسلّط اندوه را به نیروى بازدارنده‌ات از من بشکن

وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ فَرَجاً [رَحْمَةً]

و مرا در آنچه به تو گله نمودم به نظر نیکى [که از تو امید دارم]نایل گردان و شیرینى نیکى خود را در آنچه از تو درخواست نمودم به من بچشان و از نزد خود گشایشى گوارا [و نزدیک]به من ارزانى دار.

هَنِیئاً [قَرِیباً] وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ

[از نزد خود رحمتى به من ارزانى دار]و راه خروج سریع براى من قرار ده و از اهتمام به پاییدن واجبات و بکار زدن مستحباتت، به چیز دیگر مشغول مکن؛

وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِکَ فَقَدْ ضِقْتُ [یَا رَبِ‏] لِمَا نَزَلَ بِی ذَرْعاً

زیرا [اى پروردگار من]، توان بلایى را که بر من فرود آمده است ندارم

وَ امْتَلَأْتُ بِمَا [بِحَمْلِ مَا] حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ

و از [حمل]مصیبتى که براى من پیش آمده، از اندوه آکنده شده‌ام ولى تو مى‌توانى مصیبتى را که بدان دچار شده‌ام برطرف نموده 
و رخدادى را که در آن واقع شده‌ام، دفع کنى.

 وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ یَا رَبِّ یَا ذَا الْعَرْشِ الْکَرِیمِ [الْعَظِیمِ‏]

پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و چنین کن اگرچه مستحق آن نباشم [اى پروردگار من]، اى صاحب عرش باکرامت

وَ السُّلْطَانِ الْعَظِیمِ [الْقَدِیمِ‏] یَا خَیْرَ مَنْ خَلَوْنَا بِهِ وَحْدَنَا وَ یَا خَیْرَ مَنْ أَشَرْنَا إِلَیْهِ بِکَفِّنَا

و فرمانروایى بزرگ [دیرینه]و اى بهترین کسى که با او خلوت و با دست به‌سوى او اشاره مى‌کنیم.

نَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ أَنْ تُلْهِمَنَا الْخَیْرَ وَ تُعْطِیَنَاهُ وَ أَنْ تَصْرِفَ عَنَّا الشَّرَّ وَ تَکْفِیَنَاهُ وَ أَنْ تَدْحَرَ عَنَّا الشَّیْطَانَ وَ تُبَعِّدَنَاهُ

خداوندا، از تو مى‌خواهیم که خیر و خوبى را به ما الهام نموده و عطا کنى و شرّ را از ما بازداشته و کفایت کنى و شیطان را از ما رانده و دور کنى

وَ أَنْ تَرْزُقَنَا الْفِرْدَوْسَ وَ تُحِلَّنَاهُ وَ أَنْ تَسْقِیَنَا مِنْ حَوْضِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ [صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏]

و بهشت فردوس را روزى‌مان نموده و در آن وارد کنى و از حوض محمّد و آل محمّد -درودهاى تو بر او و خاندان او-سیراب نموده

وَ تُوْرِدَنَاهُ وَ نَدْعُوکَ یَا رَبَّنَا (تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً)وَ رَغْبَةً وَ رَهْبَةً وَ خَوْفاً وَ طَمَعاً (إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ)

و در آن وارد کنى. اى پروردگار ما، از روى تضرّع و بیم و گرایش و هراس و ترس و آزمندى، تو را مى‌خوانیم. که تو شنواى دعا هستى

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحُرْمَةِ مَنْ عَاذَ بِکَ مِنْکَ وَ لَجَأَ إِلَى عِزِّکَ وَ اسْتَظَلَّ بِفَیْئِکَ

و بر محمّد و آل او درود فرست. خداوندا، به احترام هرکس که از تو به تو پناه برده و به عزّتت پناهنده شده است و در زیر سایه‌ات قرار گرفته

وَ اعْتَصَمَ بِحَبْلِکَ وَ لَمْ یَثِقْ إِلَّا بِکَ یَا جَزِیلَ الْعَطَایَا وَ یَا فَکَّاکَ الْأُسَارَى أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ

و به ریسمانت چنگ زده و جز به تو اعتماد نکرده است، از تو درخواست مى‌کنم. اى بسیار بخشنده  و اى آزادکننده‌ى اسیران، تو پناهگاه [همه]در مصیبت‌هایى

وَ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ لِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً

و براى امور مهمّ به درگاهت دعا مى‌شود، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و گشایش و راه خروجى براى من قرار ده

وَ ارْزُقْنِی رِزْقاً وَاسِعاً بِمَا شِئْتَ إِذَا شِئْتَ وَ کَیْفَ شِئْتَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ‏

و به هر وسیله و در هر زمان و به هر صورت که مى‌خواهى، روزى گسترده روزى‌ام کن، اى مهربان‌ترین مهربانان.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۰۳:۲۸
أنارستان



رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب:قرمز اُخرا

کأنّ المصطفی قد عادَ یـولَد مرّةً أخری

یـقـین روح مـحمـد رفـته در جسم علی اکبر

اگـر مـا می پذیرفـتیم مفهوم تناسخ را

هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون

همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را

سپاه شـمرِکافرکیش، مات جلوه ی حُسنش

سوار اسب خود، وقتی نمـایان می کند رخ را

به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم

نمی فهمیم علت را ... نمی یابیم پاسخ را

عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد

چنانـکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را..


...

این شعر توی وبلاگ آقای رضوانی بود. سالها پیش میخواندم و هر بار غرق در لذت میشدم....تا اینکه وبلاگ را حذف کردند و شعر گم شد، جز چند بیتی که در ذهنم مانده بود...به تازگی بعد از کلی جست و جو پیدایش کردم. چقدر بینظیر است!


التماس دعا



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۱۵
أنارستان


اینکه مرا گاهی جمکران میبری نمیدانم از چه روست!

قبل تر ها میرفتم به احترام و به قصد زیارت...

این چندبار آخر انگار یک جور دیگری بود، انگار...

نمیتوانم توصیف کنم.

یک چیز غریبی،

یک پدیده عجیبی...

علیرغم اینکه احساس میکنم ظاهر و بنای آن چیزی که باید باشد نیست، و انگار قالبی غیر بر جان آن پوشانده اند که چشم ظاهربین امثال من خیلی ارتباط برقرار نمیکند..

اما اگر اشتباه نکنم و به توهم و خود خاص پنداری دچار نشده باشم..

این بار آخری انگار چیز عجیبی ورای آن بود..

چرایش را نفهمیدم هنوز..

..

از این روست که میگویم نمیدانم چرا میبری مرا،



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۰۳
أنارستان

 

نماز را نیمه شکستم و دویدم سمت آشپزخانه، سر مامان را در آغوش گرفتم و گفتم گریه نکن، در کمال آرامش! انگار که هیچ نشده.

و خدا میداند که آن لحظه توی دلم چه بود و چقدر اشک ریخته بودم.

مامان هم نه گذاشت و نه برداشت و میان هق هق هایش گفت: تو که عین خیالت نیست!

نمیدانستم بخندم یا داد بزنم ...

از آنجایی که مامان هر ده سال یکبار چنین گریه ایی میکند چیزی نگفتم و دوباره سرش را در بغل گرفتم.

 

بعد هم با آرامش گفتم بلند شوید بیمارستان برویم. مامان باز بغض کرد که تو میدانی چه شده است؟!

گفتم: نه!

فقط برای اطمینان...در این تعطیلات متخصص پیدا نمیشود. صبر کردن فایده ایی ندارد، حالا میرویم و یک نگاهی میکند...

داشتم همه را به رفتن راضی میکردم و از درون به سه قسمت مساوی تقسیم شده بودم. یک قسمت که احتمال مننژیت میداد، قسمتی که احتمال اریون و ناشنوایی و یک قسمت که در حال بال بال زدن بود برای گریستن و توی سر کوفتن، اجالتا" این یک قسمت را بیخیال شده بودم و وانمود میکردم نمیبینمش..

 

..

با نوازش بیدارش کردم، صدایم را نمیشنید و غرغر میکرد. یک ربعی گذشت تا راضی اش کردم برویم بیمارستان. دائم بین اوقات تلخی ها میگفت: چی شد؟ بالاخره راضی شدی که دکتر عمومی هم آدمه یا مطمئن شدی من "کر" شدم!!!

چیزی نگفتم و آن قسمت سوم که در حال بال بال زدن بود بدجوری جلو آمد و اعلام وجود کرد...

 

..

 

بیمارستان پشت پیشخوان پذیرش شروع به صحبت میکنم برای نوبت گرفتن، مسئول پذیرش سرش را برمیدارد که جواب دهد... خنده ام میگیرد، چقدر شبیه "فرودو بگینز" ارباب حلقه هاست...

 

 

..

هیچوقت نفهمیدم چطور در اوج مشکلات فکرم به چنین چیزهای منحرف میشود!!

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۰۷
أنارستان

.

.شاهد مرگ غم انگیز بهارم، چه کنم؟
ابر دلتنگم، اگر زار نبارم چه کنم؟

نیست از هیچ طرف راه برون شد زشبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
 
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل وتبارم چه کنم؟
 
من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم؟
 
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۲۹
أنارستان


شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی است

که آنچه در سر من نیست، بیم رسوایی است


چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند

همیشه زخم زبان، خونبهایی زیبایی است


اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب

که آبشارم و افتادنم تماشایی است


شباهت من و تو هر چه بود ثابت کرد

که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی است


کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من

صدای پر زدن مرغ های دریایی است



...

اولین شعر از "کتاب" فاضل نظری.


این روزها، متن ها و نگارش ها به نظرم پیش پا افتاده میان! کتابی از یک نویسنده ی بنام میخوندم و هیچ زیبایی در نوشتار نمیدیدم، با اینکه قبلا" بسیار از اون کتاب محضوض شده بودم. این به چه معناست؟! نمیدونم!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۰۴
أنارستان



السلام علیک یا ممتحنه امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک


عاشق این عبارتم و با شنیدنش آرامش میگیرم...





امام باقر(ع) فرمودند: « إِذَا صِرْتَ إِلَى قَبْرِ جَدَّتِکَ فَاطِمَةَ ع فَقُلْ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً ... ــــ چون به قبر جدّه ات فاطمه (ع) رسیدی بگو: ای امتحان شده ای که امتحان نموده است تو را خدایی که خلق کرد تو را قبل از اینکه خلق کند تو را ؛ پس تو را صابر یافت برای آنچه که امتحانت نمود » (تهذیب‏الأحکام،ج6،ص9،باب 3)

« خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ »
یعنی خداوند متعال قبل از آنکه به تو خلقت مادّی دهد تو را به خلقت نوری خلق نمود. دیگر مردمان اوّلین تمایزی که یافتند و وجود شخصی پیدا کردند ، بعد از خلقت آدم (ع) بود که وجود ذرّی آنها در صلب آدم (ع) خلق گردید و از آن هنگام تا رسیدن به صلب پدر خودشان و انتقال به رحم مادر خودشان ، همواره در سیر بودند ؛ و فرد مذکوری نبودند. امّا برخی از انسانها مثل اهل بیت و انبیاء (ع) حتّی در عالم ملکوت و جبروت و فوق آن نیز وجود متمایز و شخصی داشتند ؛ لکن به وجود نوری ؛ و نور دیگر مردمان در نور آن بزرگواران مستتر بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۱۲
أنارستان

 

بعد از حدود ده سال رفتم خونه ی مادربزرگ و برای اولین بار پسر خاله م رو دیدم. بعد از یک ربع  و مشاهده علائم بیش فعالی خیلی با احتیاط به خالم میگم بردیش برای سنجش و تست هوش و ...؟!

میگه که: مشخصه خیلی هوش خوبی داره، نه؟!

 

من :-/

 

.

.

.

ناگفته نمونه که تا ساعت 2-3 این هیولای کوچولو بیدار بود و هر از گاهی از افراد به خواب فرو رفته بعنوان تشک فرود استفاده میکرد!

+ سعی میکنم بازه بعدی که خونه مادربزرگه نمیرم رو ده تای دیگه بذارم روش!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۴۰
أنارستان


میگم: اگه الان بخوابم نماز صبح خواب میمونم، نمیتونم هم نخوابم!

چه کنم به نظرت؟؟؟!

خیلی خونسرد میگه: مرض داشتی تا الان بیدار موندی؟! :-/

.

.

یعنی بهش بگم این مدل حرف زدن درست نیست؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۳۴
أنارستان