أنارستان

أنارستان
بایگانی

۲۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


دلم برای وبلاگ قبلی تنگ شده. تمام نظرات و مطالب ذخیره شده از دستم رفت. گاه گاهی میروم و سر میزنم و مطالب را میخوانم... انگار خانه ی قدیمی ام با حوض کاشی فیروزه ای را فروخته ام و آمده ام تووی یک آپارتمان لوکس و مدرن. بلاگ مکان خوبیست اما به من نمیچسبد. این همه امکانات یک حس بیمزه ای از مرفه بودن را میدهد. چه بیخود! حالا آقا شما بیا و بگو این اداهای عهد بوقی چیست؟!

اما.. من میگویم که...: دلم برای ماهیهای حوض کاشی فیروزه ای تنگ شده... :-(




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۶
أنارستان


تووی این سفر تنهاییم. باید تنها شویم.

زینب (س) هم آخرش تنها شد. آخرش هم تنها برگشت... قانون این دنیاست که بر دل آدم نمیگردد.


اولین تبصره ی عشق هجران است.




نگاه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۰۶:۰۹
أنارستان



گنجشک گفت: گمان میکنم عاشق شده ام.

ماه گفت: چقدر خوب..آه.. چقدر خوب.

گنجشک گفت: نه! آنقدرها هم خوب نیست...عشق من نه میتواند بپرد و نه میتواند نغمه های زیبا برایم بخواند..

ماه گفت: پس چرا میگویی عاشق شده ای؟!

گنجشک گفت: نمیدانم! چرا من چنین حرفی زدم؟! اصلا" عشق چجوری است؟

.

.

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۷
أنارستان

گزارش: طبق گزارشات واصله با بحران روبه رو شده ایم. انسانی برای حرف زدن موجود نیست. آن مقدار باقیمانده هم تنها به درد همزبانی میخورند. عقربه ها به درجه نگرانی نزدیک میشوند.

من یک انسان بدون تلاش.تمام.

...




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۷
أنارستان


برای بالا رفتن باید نفس رو زیر پا گذاشت. حالا این نفس چیه و دقیقا" چطور زیر پا گذاشته میشه رو من نمیدونم... باید بگردی و پیداش کنی ... بگردی و پیداش کنی. من  مال خودمو پیدا نکردم هنوز. "من عرف نفسه فقد عرف ربه".

اینکه من تابستونا پوتین میپوشم که گرما و سختیش صیقل بده ..ریاضته! ما با زیاضت کاری نداریما!

تا وقتی نعمت داریم به اندازه استفاده میکنیم. ریاضت کشیدن هم عین نفس پرستیه. حواست هست؟... آره! قضیه خیلی سخت تر از این حرفاست!

مشکله! مشکل.



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۲
أنارستان




 

در دل من غم دوران است

یادوار خون شهیدان است

در دل من دیوارها خیس اند

دل من آیه آیه باران است

 

در دلم  همیشه باد می آید

جاده ی طلاییه در یاد می آید

در دل من نامه های تو ردیف

حرف های عاشـ...  نه! فریاد می آید

 

در دل من نسیم جنوب

یک مشت خاک نمک خورده ی خوب

جیغ کشیدن های مرغک هور

بوسه بر خاک، حوالی غروب

 

در دل من شلمچه میجوشد

تاروپود یک کوچه میجوشد

در دل من حسین(ع) و حسن(ع)

طرح یکدانه غنچه میجوشد

 

در دل من فریاد های ولی

کادر بسته ی دست های علی(ع)

در دل من امیه بیدار است

علامت سوال و سفارشات نبی(ص) ..

 

در دل من فاطمه(س) روضه خوان شده است

های بلال! وقت اذان شده است

شانه به موی زینب(س) کاری گران شده است

چشم نرگس به شقایق نگران شده است

 

در دل من سیم های خاردار و

فتنه  و فریادهای عمار و

طرح ماه لرزان در دل چاه

چک چک اشک های کرار و...

 

...

 

دانه دانه برگ های زرد می افتند

خاطرات تلخ و سرد می افتند

فجر و فاطر و زلزال و غدیر

دانه دانه در نبرد می افتند

 

در دلم اشک های خیام میشکفد

فطر آمده، جوانه ی صیام میشکفد

دعای زهرا(س) و نرجس کار خود را کرد

دوباره ذوالفقار از نیام میشکفد

 



دوباره  فتح المبین و مرصاد می آیند

بچه های گردان مقداد می آیند

دوباره همت و باکری، بابایی و دوران

دوباره کاوه و صیاد می آیند


...




 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۳
أنارستان




دوبــــــاره کـــــــــار مــــــــا و گـــــــــره روســـــــری ات را

تمــــــــام هستی ما نشــــــانـــه ای از مـــــــادری ات را

میان عــرصه ی محشر، نگــــــــــاه کن به ما بــــــــــانــــو

نگـــــــــاه نـــــــــاب تو نشـــانـــه ای از ســــــروری ات را

بکش همان دست مجروح به یمن تنزل الملائکة و الروح

به پــــــــــا کن دوبـــــــــاره قیــــــــــــام حیـــــــدری ات را

بـــــــزن آتشی آشــــنــا به دلم، به دل هـای خـــــامـوش

تکـــــــــان بـــــــــده تــــار و پود چـــــادر خاکستری ات را

نشـــــــان فــــــــاطـــــمــــه شــدن را خودت به مـــا بـگـو

مسیــــــر رســـیــــــــدن به شیـــــــوه ی کوثــــری ات را






۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۰
أنارستان



آقا



سال گذشته این موقع... امسال حیف، قسمتم نشد

اما..

زهی سعادت

که به دنبال اجرای یکی از هزاران حرفتان بودم



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۸
أنارستان


سال ها پیش مطالعه را از ترس فهمیدن کنار گذاشتم. شاید هم از روی تنبلی. از گم بودن در جمع رنج بردم..از اینکه کسی نمیفهمد که چه میگویم..

حالا اما، انگار که آینه ی سخنگویی پیدا شده باشد...جوشش افکار و گفتارم را در فرد بزرگواری میبینم .. این مرا به خواندن و فهمیدن دوباره ترغیب میکند.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۷
أنارستان



حکمت وجود خدا را گاهی در سعی های بسیار و نتوانستن میشود دید. باید با همه ی توانایی هایت، با همه ی خوبی ها، با همه ی صداقت ها و در بستر راه او.. باید بفهمی که نمیتوانی!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۸
أنارستان