أنارستان

أنارستان
بایگانی

ابتدا تشکر کنم از دوستانی که با جزئیات اون چیزی که در ذهنشون بود رو مطرح کردند.

 

اما ادامه بدیم مطلب رو با توجه به چند نکته.

 

اول: اینکه  خوشایندهای ذهنی از کجا میان؟ اینکه یکنفر دوست داره در سفر ساکن اتاق هتل باشه یا ساکن کلبه ی نقلی روستایی. چه اتفاقی در ذهن فرد افتاده که چنین علاقه ایی داره؟ اگر مرجع حس ثابت بود همه باید هتل رو دوست میداشتند و یا کلبه. اما این علاقه بین افراد مختلف متفاوته. این تفاوت از کجا میاد؟

 

 

دوم: تا حالا شده به جایی یا چیزی علاقمند باشید اما بعد از مدتی دلتون رو بزنه؟ مثلا علاقه به کلبه ی جنگلی داشتید ولی بعد از بروز یک حادثه دیدن کلبه ی جنگلی باعث ایجاد حس ترس در شما بشه؟

یا غذای خاصی رو دوست داشتید و بعد از یکبار حال به هم خوردگی بعد از مصرف اون غذا از چشمتون افتاده و با دیدنش حس بدی پیدا میکنید؟

یا فردی رو دوست داشتید و بعد از دیدن یک گناه یا کار زشت حس محبتتون از بین رفته یا کمرنگ شده؟!

 

کمی فکر کنید و اگر تجربه مشترک با مواردی که گفتم داشتید منت بگذارید و در کامنت ها عنوان کنید.🙏

 

 

چند تا نتیجه گیری میتونیم داشته باشیم تا اینجا:

 

الف) داده های ورودی ذهن بر اساس اینکه به ما خیر برسونن یا شر ، مقبول یا منفور واقع میشن. 

خیر و شر میتونن حقیقی باشن یا بر اساس تصورات غلط و یا تلقینات. 

برای مثال اگه شما مکرر ویدیوهایی مبنی بر خوشایند بودن سیگار ببینید با اینکه میدونید ماده مضری هست حس بدی بهتون نمیده یا حتی حس خوبی میده. 

برعکس اگر ویدیو هایی ببینید که بیان کنن آب برای شما مضره یا تاثیرات منفی داره حس بدی نسبت به این ماده ی خوب پیدا میکنید.

 

تبلیغات چیکار میکنه؟ محصول مضر یا بدون کاربرد رو در کنار یک یا چند حس خوب به شما نمایش میده. مثلا کرانچی رو در جمع خانواده، در غروب یک روز زیبا در ساحل کارون و صدای مطلوب خرچ خرچ...مغز شما دیگه کرانچی رو مضر برداشت نمیکنه، بلکه همراه دیگر داده های مطلوب اون رو یک چیز خوب میدونه.

 

 

حالا اگه شما تصاویر و ویدیوهای متعددی از جراحی های سخت معده،خونریزی، تخلیه کیست های چرکی با مقادیر مختلفی از کرانچی نیمه هضم شده ی سبز و زرد ببینید دیگه رغبتی به خوردنش پیدا میکنید؟ فرض کنید به تعداد تبلیغات چیتوز چنین ویدیوهای مشمئز کننده ایی پخش کنن، دیگه بنی بشری پیدا میشه که سمت کرانچی بره؟

 

ب) فانتزی های یک سفر مطلوب، یک زندگی مطلوب، یک رابطه ی مطلوب از تبلیغات میان. از دیدنی ها و شنیدنی ها...از تلویزیون و کتاب گرفته تا روایت ها و خاطراتی که اطرافیان از زندگیهاشون بیان میکنن و قالب هایی از مطلوب و نامطلوب در ذهن ما شکل میگیره... در صورتی که تقریبا میشه گفت در این موارد حالت مطلقی وجود نداره.

 

 

ج) ما زندگی رو برای خودمون سخت میکنیم برای رسیدن به تصوراتی که مطلق خوشبختی نیستن. بلکه در ذهن ما حک شدن به نام و نشان خوشبختی. 

قابلیت های زندگی در موقعیت ها و حالات مختلف و لذت بردن از ریز و درشت روزگار تا حدی به بررسی و آنالیز این تصورات بستگی داره.

تصورات و نشانه های غم در زندگی

تصورات و نشانه های شادی در زندگی

گاهی بشینیم و این موارد رو بنویسیم و از خودمون سوال کنیم این موارد همونقدری که فکر میکردم برای من آزار دهنده یا عزیز هستن؟ یا این ناشی از تصورات و داده های ورودی متزلزل به ذهن منه؟!

 

 

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۲ ، ۲۰:۳۲
أنارستان

 

 

تا مطلب پست قبل آماده میشه یک نیمچه روایت واقعی بنویسم اینجا برای تذکر خودم که یادم نره گاهی ممکنه آدم سر از کجاها پیدا کنه...

دو تا دوست محترم هستن خانم الف و خانم ب.

خانم الف دلبسته ی یکی از خواستگاران محترم و موجهی میشه که درب منزلشون رو میزنن و در رویای تشکیل یک زندگی عاشقانه روزهاش رو به شب میرسونه. در پروسه ی خواستگاری مشکلی پیش میاد و روند طولانی میشه. مشکل از جانب خانواده ی پسر و شخص مادرشون هست که دوست ندارن پسرشون با دختری که بین نودونه جنبه ی مثبت یک جنبه ی منفی هم دارن ازدواج کنه(جنبه ی منفی نظر مادر پسره، از نظر شرع و دین اصلا این ویژگی منفی به شمار نمیاد).

پسر کی هستن؟ نواده ی وکیل الرعایا ؟ خیر. یک کارمند قراردادی ساده که دختر خانم بخاطر جنبه های دینی و ایمانی ایشون رو پذیرفتن.

 

این پروسه ی خواستگاری چند سال طول بکشه خوبه؟ یکسال؟ دو سال؟ سه سال...

پنج سال! و دختری که در این بین منتظره و سالهای عمرش در این انتظار از بین میره و پسری که اصرار میکنه که من دارم تمام تلاشم رو میکنم برای رضایت مادر...

کار به مراجعه به اساتید عرفان در قم میرسه و ... 

پسر از یکسو نگران دل مادر از یکسو نگران تباه کردن زندگی دختر...

در نهایت اعلام میکنه که نمیشه و زندگی شما دختر خوب تباه میشه اگر همسر من باشید، شما رو به خیر و ما رو به سلامت..

 

بریم سراغ خانم ب، چه نقشی در داستان ما دارند؟ دوست صمیمی خانم الف هستند و در جریان ماجرا و بدبین به مسائل و بعد از خراب شدن حال خانم الف و به اتمام رسیدن کار نگران ما وقع و همچنین ناظر این جریان چند ساله...

 

خانم ب تعریف میکردن که دوستش الف به اون آقا پسر گفته بود که من محرم اسرارشم و در خیلی از مسائل کاری و مشاورات با من در ارتباطه. کمی که از اتمام ارتباط آقای محترم با خانم الف گذشت، آقای محترم پست رده بالایی در یکی از ادارات دریافت کردند و کمی بعد به من پیام دادند، خانم ب با چشم های از کاسه بیرون جهیده تعریف میکرد که من تصور میکردم از فراغ الف غمگینه و میخواد بواسطه پیامی ارسال کنه اما کمی که گذشت متوجه شدم قصد قصد دیگریست و حرف خواستگاری و ازدواج از من که دوست صمیمی الف بودم در حال مطرح شدنه....وحشت کردم و صحبت رو به سمتی سوق دادم که با پایان باز ختم بشه و بعد هم بلاک و بلک لیست و قس علی هذا...

خانم ب اینطور ادامه داد: هنوز که هنوزه تلخی این جریان رو توی قلبم حس میکنم. فکر اینکه یک آدم با اون وجنات به خودش اجازه بده با زندگی کسی چندین سال بازی کنه و بعد عین آب خوردن سراغ کیس بهتری (به خیال خام خودش) بره، صرف یک تفاوت دو میلیمتری واقعا برام وحشتناکه...

 

...............................

الحمدلله که خدا ستارالعیوبه و ریز و درشت اعمال ما نزد خودش محفوظ اما گاهی به قدر جرعه ایی تذکر فکر کردن به سرانجام و نتیجه ی اعمال هم خالی از لطف نیست.

 

 

 

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۲ ، ۲۳:۰۸
أنارستان

 

 

تا حالا به این فکر کردید چه تصورات ایده آلی از مسائل مختلف در ذهن و نگاه شماست؟

مثلا تصور ایده آل شما از یک مسافرت خوب چیه؟

دقیقا اون تصویری که توی ذهنتون هست رو میخوام

خیال مکانی که قصد دارید به اونجا برید.

آب و هوای اون مکان.

خانه، مسکن یا هتلی که دوست دارید در اون باشید.

رنگ غالب محیط مسکن.

نور محیط، نیمه تاریک بودن، روشن بودن، نور طبیعی یا نور چراغ و یا نور شمع.

بوهای غالب اون مکان.

خوراکی هایی که در تصور شما هست.

 

 

چنین ذهنیتی دارید؟

اگه دوست دارید ذهنیتتون رو در کامنت ها بنویسید.

تا من سوال اصلی رو مطرح کنم!

 

 

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۲ ، ۱۰:۴۵
أنارستان

امروز با "مسافری از هند" و "مارکوپولو" بیرون رفتیم.

آخرین باری که همدیگه رو دیدیم دو یا سه سال پیش بود.

از حلقه صمیمی دوستان دوران دبیرستان فقط ما سه تا موندیم که به قرار و دیدارهای سالانه علیرغم اختلافات شدید فکری همچنان پای بندیم. 

دیدارمون معمولا اینطوری پیش میره که تا یکی میاد حرف سیاسی و فرهنگی بزنه اون یکی سریع میگه اینو نگو الان دعوامون میشه! :)))) همه چند لحظه سکوت میکنیم و در نهایت به مسائل دیگه میپردازیم...

امروز بحث حول محور ازدواج مارکوپولو بود..بعد از سالها اقامت در (...) بالاخره فرد مناسب رو پیدا کرد و دوره آشنایشون به لطف خدا بخوبی در حال پیش رفتنه. 

حالا چطور آشنا شدن؟ یکی از خانم معلم های کلاس زبانش که همسر آسیایی داره باهاش صحبت میکنه و اجازه میگیره که فرد مناسبی رو معرفی کنه. دقیقا سیستم واسطه گری خودمون اما از نوع اروپاییش...

و از بین تمام مدل ها و تجربه ها این یکی جواب میده :)

میگفت اولین باری که براش فسنجون پختم برگشت و گفت از طرف از مادرت تشکر کن که چنین دختری تربیت کرده :) و من اینجا فهمیدم موقعیت درست، فرد درست و رابطه درست اصلا چی هست و چطور میتونه باشه

 

 

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۲ ، ۱۹:۲۵
أنارستان

 

یادتونه یه زمانی با کلید اف-پنج وبلاگ هامون رو به روز میکردیم که تعداد بازدید و آمار وبلاگ بالا بره؟!:))

 

یادتون نیست؟ تفاوت نسلی بیداد میکنه !!

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۲۰:۲۷
أنارستان

در بعضی از بیمارهای کودک مشکل رو که بررسی میکنیم میرسیم به اختلال روابط بین پدر و مادر.

و معمولا با طیف گسترده ایی از مشکلات رو به روییم. بخوام مخرج مشترک بگیرم و یک عامل اساسی رو بعنوان برجسته ترین عامل ثبت کنم مینویسم: عدم توانایی در ایجاد تعامل بین فردی.

این تعامل میتونه انجام یک کار مشترک مثل تمیز کردن آشپزخونه باشه.

یا اجرای یک تفریح دونفره مثل منچ، بدمینتون، فوتبال، نون بیار کباب ببر و ...

زن و مرد در ابتدایی ترین حد ممکن نمیتونن تعامل داشته باشن چه برسه به موارد جدی تر.

 

اینجا زوج درمانگر یا مشاور خانواده در بسیاری موارد توصیه به بهبود روابط جنسی میکنن و معمولا از خانم میخوان که سطح ارائه زیبایی ظاهری و احساسی رو در منزل بالا ببره، یا از آقا میخوان که برای خانم فرضا هدیه بگیره یا مواردی از این دست.

 

اما هیچکدوم از این راهکارها درست نیست. چون الفبای ارتباط بین دو شخص اصلا شکل نگرفته. اساس رابطه بر هیچ مبنا و اسکلتی چیده نشده و حالا مشاور دستور نازک کاری تزئین ساختمان رو میده.

 

حالا چه کسی و چطور قراره این مشکل رو حل کنه؟

 

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۲ ، ۱۶:۴۲
أنارستان

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۲ ، ۱۹:۳۹
أنارستان

 

 

وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۶﴾

 

 

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۲ ، ۰۰:۵۰
أنارستان

 

 

و زیتون

نام درختی است

که 

سالهاست

در شرق میسوزد

 

 

۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۲ ، ۱۳:۵۵
أنارستان

دوستانی که فضای مجازی رو دنبال میکنن احتمالا میدونن که این روزها هندوانه بعنوان نماد چه کشوری مشهور شده.

میدونید؟🤔

یلدا هم که در پیشه...

 

از تلفیق این دو نماد میشه عکس ها و نمادهایی در حمایت از غزه خلق کرد و در فضای مجازی و یا پروفایل ها نشر داد.

عکس از برش هندوانه ها و جملاتی مثل  free Palestine

 

میتونید دو واژه ی Palestine   و watermelon رو با هم سرچ کنید و از تصاویر ایده بگیرید.

کمک خواستید هم من در خدمتم :)

 

خودم فعلا تصمیم گرفتم پرچم های کوچولوی فلسطین تهییه کنم و با خلال دندون (بعنوان پایه پرچم) روی هندونه ها بزنم  :)))))

 

فلسطین

 

 

 

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۲ ، ۱۲:۴۶
أنارستان