یک همچین خانواده ایی
چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۸ ق.ظ
غروب دم افطار همراه خواهر، جلوی مغازه لباس فروشی ایستاده ایم و در تلاش برای تخمین میزان قندخون برای ادامه مسیر یا بازگشت به خانه.
یکهو یک نفر با صدایی مذکرانه از قفا خراب شد روی سرمان که اینجا چه میکنید؟!
...قاعدتا" عکس العملم نیازی به توضیح نداره!
در حیت اجرای عکس العمل، دایی جان شماره 4 مخالف با مواضع نظام، با خنده و شادی فریاد میکشه :
اینجوری میخوای بری مبارزه با داعش؟! :-/
پ.ن: جا داشت مبالغی کولی بازی راه بندازم تا ملت به جرم مزاحمت بریزن سرش!
۹۶/۰۳/۳۱