کویرم، دریاب مرا .. .
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۴۵ ق.ظ
خیلی وقت ها حال زیارت دست نمیداد، حال ماندن در اسکان..پاهای بی قرار فی امان الله جولان میدادند. به هر نقطه ای که دلشان میخواست میرفتند و مطیعانه من، پیروی میکردم. سبزی فروشیها، مغازه های کوچک، قهوه خانه ها و... با دقتی خارج از وصف تمام ریزه کاریها و جزئیات را میکاویدم.گاهی یک دسته سبزی یا جعبه ای میوه چنان من را به خود مشغول میکرد که درک مکان و زمانم مختل میشد.ناخودآگاه به دنبال یک شئ نادیدنی میگشتم. در خطوط دیوارها، در زمزمه ی پرندگان، در چین و چروک چهره های آفتاب سوخته...در دود رویایی قهوه خانه های قدیمی.درعراق چیزی متعلق به من گم بود یا من ناتوان از دیدنش..در نجف و کربلا.
و من با تمام خواست و کشش درونی فهمیدن این حجم نامفهوم، مانند یک عضو بی حس شده تلو تلو میخوردم.
***
توی نامفهوم، متغیر لایتغیر...
این خطوط و سطر ها از نوشتن پشیمانم میکند. وقتی توان بیان نیست تنها هدر شدن احساس و ناکامی است برجا...
جام شوق ما کوچک است...سر به سر لبریز میشود و گنجایش لغات از آن کمینه تر...
درد...درد
سنگینی مبهم و سرد..
دلم سر گذاشتن بر محراب علی علیه السلام را میخواهد..کویرم، دریاب مرا..
۹۴/۱۰/۰۲