عنان گیر
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ب.ظ
هر بار که به بخش میرفتم میامد و پاپی میشد که کتابش را خوانده ام یا نه.
کتاب "خاطرات همفر" را بهم داده بود.
سعی میکرد هر بار مرتب و نرمال به نظر برسد.
و هر بار میگفتم آقای ... مشغله ام زیاد است، گذاشته ام یک وقت مناسب.
نصف کتاب را خواندم. اما به خاطر مشغله ی زیاد نرسیدم تمامش کنم.
هنوز هم از قیافه ی امیدوار بیمار بخش روان نوجوانان عذاب وجدان دارم و سراغ کتاب نمیروم.
چرت میگفتم، مشغله نبود..حوصله نداشتم، عنانم دست نفسم بود.
۹۴/۰۶/۱۷