یعنی بدون هیچ شکی قافیه درد است
شهرت: واعظی
□
فردای خود را مشت کردی و جلو رفتی
گفتند که توی شلوغی ها نرو، رفتی
مامور بازاری شده برگرد، لو رفتی
(( اسناد را بگذار زیر رختخوابی که...
شاید بیافتد آب ها از آسیابی که...))
بی وقفه مثل بچه ی آدم کتک خوردی
اندازه ی آن ها که در رفتند، چک خوردی
چینی تنهایی من خیلی ترک خوردی
((اینجای قصه رویکرد شعر نیمایی ست
آغوش سرد طیبه صد سال تنهایی ست))
هی چادرت افتاد، اشکت را در آوردند
هی نذر کردی که مبادا باز برگردند
هی-هات وقتی گونه هایت را اتو کردند
((آب دهان و خون لخته روی آجر ها
فریاد های ناخن تو لای انبر ها))
تیم تفحص در نیاورده سر از کارت
از چوب خط های شکسته روی دیوارت
بنیاد های بی خیال حفظ آثارت
((این روزها با خواهش و منت تکان خوردند
بیلبورد های شهر با عکس تو نان خوردند))
ما آخرین بیراهه ی این شهر بن بستیم
یک مشت امضای اضافه توی پیوستیم
ما انقلابی های نسل سومی هستیم
((نسلی که سلاخند و از صلابه می ترسند
سهراب ها از شیشه ی نوشابه می ترسند))
از آرمان های تو تنها چند خط مانده
با چند تا خطی که روی صورتت مانده
از تو فقط یک پوستر بی کیفیت مانده
((من تازه میفهمم چرا تاریخ نامرد است
یعنی بدون هیچ شکی قافیه درد است))
□
یعنی بدون هیچ شکی طیبه مرد است...
شعری دیگر از مرتضی عابدپور لنگرودی